خش خش برگ
من پاییز را دوست دارم و بعضی ها هم مثل من پاییز را دوست دارند مثل همکلاسی ها، کلاس ها و... .
محنا حبیبی، 13ساله
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شماره دو ساری
در خیابان راه می روم و پاهایم را روی برگ های خشکی که روی زمین ریخته است می گذارم و انار خوش رنگ و بویی را که در دست دارم می فشارم. دسته ای از پرندگان از بالای سرم می گذرند؛ صدای شان در گوشم می پیچد و این بود شروع فصل پاییز.
فصل کوچ پرستوها و فصل شروع سرما.
پاییز را دوست دارم با سرمایش، خوراکی هایش، با رنگ هایش.
حتا کرسی خانه ی مادربزرگ را با سر و صدای دختردایی ها و پسردایی ها به همراه نان های داغ تنوری و خوشمزه اش دوست دارم.
صدای باران را به همراه باد بین برگ های مانده بین شاخه های درختان دوست دارم.
و به خاطر شیشه ی خانه ی مادربزرگ و پدربزرگ که با انگشت هایمان رویش چیزهای مبهمی می کشیم هم دوست دارم.
من پاییز را دوست دارم و بعضی ها هم مثل من پاییز را دوست دارند مثل همکلاسی ها، کلاس ها و... .