خش خش برگ

دسته : زیست محیطی
زیر رده : داستانک
گونه : واقعی (رئال)
نویسنده : محنا حبیبی

من پاییز را دوست دارم و بعضی ها هم مثل من پاییز را دوست دارند مثل همکلاسی ها، کلاس ها و... .

محنا حبیبی، 13ساله
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شماره دو ساری

شرح داستان

در خیابان راه می روم و پاهایم را روی برگ های خشکی که روی زمین ریخته است می گذارم و انار خوش رنگ و بویی را که در دست دارم می فشارم. دسته ای از پرندگان از بالای سرم می گذرند؛ صدای شان در گوشم می پیچد و این بود شروع فصل پاییز.

فصل کوچ پرستوها و فصل شروع سرما.

پاییز را دوست دارم با سرمایش، خوراکی هایش، با رنگ هایش.

حتا کرسی خانه ی مادربزرگ را با سر و صدای دختردایی ها و پسردایی ها به همراه نان های داغ تنوری و خوشمزه اش دوست دارم.

صدای باران را به همراه باد بین برگ های مانده بین شاخه های درختان دوست دارم.

و به خاطر شیشه ی خانه ی مادربزرگ و پدربزرگ که با انگشت هایمان رویش چیزهای مبهمی می کشیم هم دوست دارم.

من پاییز را دوست دارم و بعضی ها هم مثل من پاییز را دوست دارند مثل همکلاسی ها، کلاس ها و... .

مشخصات داستان