آنی شرلی در گرین گیبلز
Anne of green gables
آن شرلی یک دختربچه ۱۱ ساله دارد که پا به گرین گیبلز میگذارد. ماریلا و متیو کاتبرت، خواهر و برادری مزرعهدار هستند و صاحب گرین گیبلز محسوب میشوند. آنها تصمیم میگیرند سرپرستی پسربچه ۱۰–۱۱ سالهای را به عهده بگیرند اما کسی که مسئولیت داشته یتیم مورد نظر را از یتیمخانه به گرین گیبلز ببرد، به اشتباه دختربچهای به نام آن شرلی را که والدینش را هنگامی که سهماهه بوده از دست داده، به گرین گیبلز میآورد و آنی در آنجا ماندگار میشود و به جای کمک به متیو در کشاورزی، در خانهداری به ماریلا کمک میکند و ماجراهای جذابی به وجود میاورد. او دوستی صمیمی به نام داینا بری دارد و خیلی اتفاقات باعث جدا شدن این دو دوست میشود ولی آن دو همواره باکمک هم سعی دارند به دوستیشان پایبند بمانند.
بخشی از اثر:
خانم ریچل لیندر درست جایی زندگی میکرد که جادهی اصلی اونلی با شیبی ملایم به گودال کوچکی منتهی میشد و توسکاها و گلآویزها حاشیهی آن را پوشانده بودند. از میان آنها جوی آبی میگذشت که در دور دستها از لا به لای درختان زمین کاتبرت پیر سرچشمه میگرفت. گفته میشد این جوی در ابتدا مسیرش پیچ در پیچ و پر شتاب است و هنگامی که از میان درختان میگذرد، آبگیرها و آبشارهای کوچکی را به وجود میآورد….
.
.
آنی ناله کنان گفت فرق دارد حرفی را خودت بزنی و یا از زبان دیگران بشنوی، تو عیب های خودت را قبول داری اما همیشه امیدواری که دیگران با تو هم عقیده نباشند. می دانم که شما می دانید که من خیلی بد اخلاقم ، اما باور کنید کار دیگری از دستم بر نمی آمد. وقتی او آن حرف ها را به من زد یک چیزی راه گلویم را بست و داشت خفه ام می کرد. من باید به او جواب می دادم . پس باز بگویم که حسابی خودت را انگشت نما کردی . حالا خانم لیند خیلی قصه ها دارد که درباره تو همه جا تعریف کند . تو نباید اینطور کنترلت را از دست بدهی.
آنی در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود . گفت : تصور کنید اگر کسی توی صورتتان نگاه می کند و می گفت که شما لاغر و زشت هستید چه احساسی پیدا می کردید.؟
ناگهان خاطره دور در ذهن ماریلا زنده شد وقتی که خیلی که کوچک یک روز شنیده بود که یکی از عمه هایش به دیگری می گفت : چقدر حیف شد که اینقدر زشت و بی نمک از آب در آمده . پنجاه روز طول کشیده بود تا اثرات منفی آن روز در ذهن ماریلا کم رنگ شود.... »
/۵٢