شازده کوچولو

Le Petit Prince

گروه سنی : ۱٠ تا ۱٨ سال به بالا
سال انتشار : ۱٣٩۵

ﺩﺭ ﺳــﻴﺎﺭﻩﺍی ﻛﻮﭼک، ﺷﺎﺯﺩﻩ ﻛﻮﭼﻮﻟﻮی ﺗﻨﻬﺎیی ﺯﻧﺪﮔی میﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺷﺎﻫﺪ ﺷﻜﻮﻓﺎیی ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺯﻳﺒﺎیی ﺑﻮﺩ. ﺍﻭ ﻋﺎﺷﻖﮔﻞﺷﺪ. ﻭلی بعد ﺍﺯ مدتی ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷــﺪ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮ نمیﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﮔﻞ ﺯﻳﺒﺎ ﺯﻧﺪگی ﺧﻮشی ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﭘﺲ ﺑﺎ غمی سیاره‌اش ﺭﺍ ﺗﺮک ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ یک ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﻃﻮﻻنی ﺩﻭﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺖ…
او روی زمین با خلبانی آشنا شد که راوی داستان شازده کوچولو است.

شرح کتاب

برخی از داستان ها به مرتبه ای می رسند که فرهنگ ساز می شوند و بخشی از فرهنگ بشری را می سازند. 

شازده کوچولوی سنت اگزوپری داستان شاعرانه ای است سرشار از استعاره و نماد که خواندن آن هر بار تجربه ای نو به دست خواهد داد. این اثر از آثار کلاسیک و ماندگار ادبیات کودکان است که تاکنون به بیش از ۱۰۲ زبان ترجمه شده است و از پر فروش ترین آثار دنیاست. سنت اگزوپری این اثر را در سال هایی که جهان درگیر جنگ جهانی دوم بود، نوشته است.

شازده کوچولو  ترجمه محمد قاضی نخستین اثری است که شورای کتاب کودک در سال ۱۹۸۷ در حوزه ی داستان ـ ترجمه برگزید تا به فهرست افتخارIBBY معرفی شود. محمد قاضی ۱۳۳۲ شازده کوچولو را به فارسی ترجمه کرد. از آن زمان تا کنون این اثر بارها از سوی مترجمان گوناگون به فارسی برگردانده شده است

در ۱۹۴۳ شاهکار سنت‌اگزوپری به نام شازده کوچولو Le Petit Prince انتشار یافت که حوادث شگفت‌انگیز آن با نکته‌های دقیق و عمیق روانی همراه است. شازده کوچولو یکی از مهم‌ترین آثار سنت اگزوپری به‌شمار می‌رود که در قرن اخیر سوّمین کتاب پرخواننده جهان است. این اثر از حادثه‌ای واقعی مایه گرفته که در دل شن‌های صحرای موریتانی برای سنت اگزوپری روی داده‌است.

خرابی دستگاه هواپیما، خلبان را به فرود اجباری در دل آفریقا وامی‌دارد و از میان هزاران ساکن منطقه پسربچه‌ای با رفتار عجیب و غیرعادی خود جلب توجه می‌کند؛ پسربچه‌ای که اصلاً به مردم اطراف خود شباهت ندارد و پرسش‌هایی را مطرح می‌کند که خود موضوع داستان قرار می‌گیرد. شازده کوچولو از کتاب‌های کم‌نظیر برای کودکان و شاهکاری جاویدان است که در آن تصویرهای ذهنی با عمق فلسفی آمیخته‌است. او این کتاب را در سال ۱۹۴۰ در نیویورک نوشته‌است. در این اثر خیال‌انگیز و زیبا فلسفه دوست داشتن و عواطف انسانی در خلال سطرها به ساده‌ترین و در عین حال ژرف‌ترین شکل تجزیه و تحلیل شده و نویسنده در سرتاسر کتاب کسانی را که با غوطه ور شدن و دل بستن به مادّیات و پایبندی به تعصّب‌ها و خودخواهی‌ها و اندیشه‌های خُرافی بیجا از راستی و پاکی و خوی انسانی به دور افتاده‌اند، زیر نام آدم بزرگ‌ها به باد تمسخر گرفته‌است.


  • این اثر در سال 1397 به چاپ شصت و سوم  در این انتشارات رسیده است.

بخشی از اثر:

روباه گفت: سلام!

شازده کوچولو سربرگرداند و کسی را ندید ولی مودبانه جواب سلام داد.

صدا گفت: من اینجا هستم ،زیر درخت سیب...

شازده کوچولو گفت: تو کی هستی ؟ چه خوشگلی؟ بیا با من بازی کن. من آنقدر غصه به دل دارم که نگو...

روباه گفت : من نمی توانم با تو بازی کنم. مرا اهلی نکرده اند.

شازده کوچولو آهی کشید و گفت : ببخش! اما پس از کمی تامل پرسید: اهلی کردن یعنی چی؟

روباه گفت : تو اهل اینجا نیستی. پی چی می گردی؟

شازده کوچولو گفت: من پی آدم ها می گردم. اهلی کردن یعنی چی؟

روباه گفت : آدمها تفنگ دارند و شکار می کنند. این کارشان آزاردهنده است. مرغ هم پرورش می دهند و تنها فایده شان همین است.تو پی مرغ می گردی؟

شازده کوچولو گفت: نه، من پی دوست می گردم. نگفتی اهلی کردن یعنی چی؟

روباه گفت: "اهلی کردن" چیز بسیار فراموش شده ای ست. یعنی "علاقه ایجاد کردن"...

_علاقه ایجاد کردن؟

روباه گفت: البته. تو برای من هنوز پسر بچه ای بیش نیستی، مثل صدها هزار پسر بچه ی دیگر، و من نیازی به تو ندارم. تو هم نیازی به من نداری. من نیز برای تو روباهی هستم شبیه به صدها هزار روباه دیگر. ولی تو اگر مرا اهلی کنی هر دو به هم نیازمند خواهیم شد. تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود....

شازده کوچولو گفت: کم کم دارم می فهمم... گلی هست... و من گمان می کنم که آن گل مرا اهلی کرده است....

روباه گفت: زندگی من یکنواخت است. من مرغ ها را شکار می کنم و آدمها مرا.تمام مرغ ها شبیهند و تمام آدمها با هم یکسان. به همین جهت در اینجا اوقات به کسالت می گذرد. ولی تو اگر مرا اهلی کنی زندگی من همچون خورشید روشن خواهد شد. من با صدای پایی آشنا خواهم شد که با صدای پاهای دیگر فرق خواهد داشت. صدای پاهای دیگر مرا به سوراخ فرو خواهد برد ولی صدای پای تو همچون نغمه ی موسیقی مرا از لانه بیرون خواهد کشید. به علاوه خوب نگاه کن! آن گندم زارها را در آن پایین می بینی؟ من نان نمی خورم وگندم در نظرم چیز بی فایده است. گندم زارها مرا به یاد هیچ چیز نمی اندازد و این جای تاسف است!! اما تو موهای طلایی داری. و چقدر خوب خواهد شد آن وقت که مرا اهلی کرده باشی! چون گندم که به رنگ طلاست مرا به یاد تو خواهد انداخت. آن وقت من صدای وزیدن باد را در گندم زار دوست خواهم داشت... روباه ساکت شد و مدت زیادی به شازده کوچولو نگاه کرد. آخر گفت: بی زحمت مرا اهلی کن!

شازده کوچولو در جواب گفت: خیلی دلم می خواهد ،ولی من زیاد وقت ندارم. من باید دوستانی پیدا کنم و خیلی چیزا هست که باید بشناسم.

روباه گفت: هیچ چیز را تا اهلی نکنند نمی توان شناخت. آدمها دیگر وقت شناخت هیچ چیز را ندارند.آنها چیزهای ساخته و پرداخته از دکان می خرند، اما چون کاسبی نیست که دوست بفروشد آدمها بی دوست مانده اند. تو اگر دوست می خواهی مرا اهلی کن!

شازده کوچولو پرسید: برای این کار چه باید کرد؟

روباه در جواب گفت: باید صبور بود. تو اول کمی دور از من به این شکل لای علف ها می نشینی. من از گوشه چشم به تو نگاه خواهم کرد و تو هیچ نمی گویی. زبان سرچشمه ی سوتفاهم است. ولی تو هر روز می توانی قدری جلوتر بنشینی.

فردا شازده کوچولو باز آمد.

روباه گفت: بهتر بود به وقت دیروز می آمدی. تو اگر هر روز ساعت چهار بعد از ظهر بیایی من از ساعت سه به بعد کم کم خوشحال خواهم شد، و هرچه بیشتر وقت بگذرد احساس خوشحالی من بیشتر خواهد بود. سر ساعت چهار نگران و هیجان زده خواهم شد و آن وقت به ارزش خوشبختی پی خواهم برد. ولی اگر در وقت نامعلومی بیای دل مشتاق من نمی داند کی خود را برای استقبال تو بیاراید... آخر در هر چیز باید آیینی باشد.

شازده کوچولو پرسید : "آیین" چیست؟

روباه گفت: این هم چیزی است فراموش شده، چیزی است که باعث می شه روزی با روزهای دیگر و ساعتی با ساعت با ساعت های دیگر فرق پیدا کند.

بدین گونه شازده کوچولو روباه را اهلی کرد و همینکه ساعت وداع نزدیک شد روباه گفت: آه... من خواهم گریست.

مشخصات کتاب
مترجم : محمد قاضی
تیراژ : ۵٠٠٠ صفحه
قطع : وزیری
نوع چاپ : دو رنگ
تعداد صفحات : ۱٢٠
نوبت چاپ : اول
نوع جلد : نرم
شابک : ٩٧٨٩۶۴٣٠٣٠٢۵۴
دیویی : ٨۴٣
٩۱٢/
مدت زمان اثر :