چشم های لیندا
Wild Horse of Santander - Knight Books
گریفیتس کتاب «چشمهای لیندا» را براساس یک رویداد واقعی نوشته است.
جواکین پسری هشتساله است که بر اثر یک بیماری ناشناخته نابینا میشود. جواکینِ نابینا غمگین و افسرده است، از خانه بیرون نمیرود و تنها سرگرمیاش گوشدادن به قصههای مادربزرگ است؛ تا اینکه پدرش مادیانی میخرد و از آن به بعد زندگی جواکین دگرگون میشود. مادیان باردار است و پدر جواکین کره اسباش را به جواکین هدیه میدهد.
واکین نام کره اسب را لیندا میگذارد و از آن پس همه وقتِ جواکین در آغل و چمنزار و در کنار لیندا میگذرد. این ارتباط موجب میشود که جواکین یاد بگیرد برای برقراری ارتباط با جهان پیرامون نیازی به داشتن چشم نیست. دنیا را میتوان از راه بوییدن و لمسکردن نیز شناخت و جواکین لیندا را اینگونه شناخت. او با وجود لیندا به دنیای افسون و رویا پناه آورد و از این طریق دنیای تاریک خود را رنگین میکرد.
به مرور زمان، لیندا کمکم اسب سرکشی میشود و فقط جواکین میتواند از او سواری بگیرد. رابطه این دو بهقدری عمیق و پیچیده میشود که گویی لیندا چشمهای جواکین میشود و او را به این طرف و آن طرف میبرد؛ تا اینکه جواکین برای عمل جراحی به بیمارستان میرود و وقتی به خانه بازمیگردد لیندا در اثر یک تراژدی از بین میرود. در پایان، جواکین بینایی خود را دوباره باز مییابد و با دنیای سحرآمیز و پر از افسون گذشته خود خداحافظی میکند.