گره گشا

خاطره نویسی رضوی

زیر رده : خاطره نویسی
گونه : واقعی (رئال)
گروه سنی : ٨ تا ۱٢ سال
نویسنده : مائده رسولی

آقای مهربان که گره از هر کاری باز می کنی همیشه دوستت دارم و به یادت هستم.تو همیشه موقع گرفتاری به داد ما می رسی.روزی را که انگشتر یادگاری مادرم را گم کردم را فراموش نمی کنم.آن روز با مادر و خواهرم در خانه نشسته بودیم و مادرم می خواست لحاف بدوزد.همین که خواست شروع کند انگشترش را که یادگار مادرش بود به من داد تا برایش نگه دارم.

شرح داستان

آقای مهربان که گره از هر کاری باز می کنی همیشه دوستت دارم و به یادت هستم.تو همیشه موقع گرفتاری به داد ما می رسی.روزی را که انگشتر یادگاری مادرم را گم کردم را فراموش نمی کنم.آن روز با مادر و خواهرم در خانه نشسته بودیم و مادرم می خواست لحاف بدوزد.همین که خواست شروع کند انگشترش را که یادگار مادرش بود به من داد تا برایش نگه دارم.در همان لحظه زنگ در به صدا درآمد ومن رفتم تا در باز کنم.وقتی برگشتم انگشتر را پیدا نکردم.یک دفعه دلم هری ریخت.خیلی ترسیده بودم.اگرمادرم می فهمید خیلی دعوایم می کردهمان لحظه در دلم دعا کردم و گفتم یا امام رضا کمکم کن انگشتر را پیدا کنم.یکی دو هفته از این ماجرا گذشت.مادرم هم یادش به انگشتر نبود.یک شب که آمدم بخوابم حس کردم پایم روی چیزی رفت.آمدم جیغ بزنم.فکر کردم سوسک است.چون خانه ما سوسک دارد.اما دیدم از سوسک سفت تر است.بلند شدم و لحاف را تکاندم و دیدم چیزی قل خورد و رفت.باورم نمی شد.انگشتر را پیدا کردم.امام رضای عزیزم من از تو تشکر می کنم که به من کمک کردی تا انگشتر را پیدا کنم.واز آن روز به بعد تصمیم گرفتم در موقع گرفتاری فقط تو را صدا بزنم.یا امام رضا(ع)...

اثر نوجوان 18 ساله مائده رسولی از مرکز فرهنگی هنری گندمان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان چهارمحال وبختیاری که برگزیده جشنواره رضوی استانی سال 97 است .


مشخصات داستان
سال انتشار : ۱٣٩٧
سال تولید : ۱٣٩٧
زبان : فارسی