داستان مداد رنگی ها
داستان یک جامدادی و صحبت مداد رنگی ها با هم
چاپ در نشریه پوپک ( ماهنامه فرهنگی کودکان ) - شماره 3 - خرداد 1394
داستان مداد رنگی ها
یکی بود یکی نبود
غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود .یک جا مداد ی بود که داخلش 7 تا رنگ بود .یک روز مداد رنگی ها داشتند با هم صحبت می کردند . مداد رنگی زرد گفت : من زیباترین رنگ دنیا هستم . خورشید زرد است . آبی گفت : من از همه خوش رنگ تر هستم ،؛ دریا آبی است . سبز گفت : درختها سبز هستند و پس من زیبا هستم .
قرمز گفت : زیباترین گل دنیا رز است که قرمز است .
صورتی گفت : همه دختر ها عاشق رنگ من هستند .
بنفش گفت: اگر من در رنگین کمان نباشم دیگر زیبایی ندارد .
نوبت سیاه شد ، حرفی برای گفتن نداشت و شروع به گریه کرد و جا مدادی پر از آب شد . جا مدادی تعجب کرد درش را باز کرد و ماجرا را پرسید . جا مدادی گفت : غصه نخور سیاه تو هم زیبا هستی حالا یک نقاشی بکش .
سیاه یک دختر با چشم ها .وموهای سیاه کشید . جا مدادی و مداد رنگی ها گفتند : چقدر زیبا کشیدی
سبز گفت : فکر کنید اگر موها ی این دختر سبز بود چقدر زشت می شد . همه ی مداد رنگی ها خندیدند . راستی که سیاه رنگ قشنگی است .
ماهک شکوهمند. عضو مرکز رشت 1 . 8 ساله