کودک سالم ،جامعه سالم

کودک ،سلامتی ایمنی

دسته : سخنرانی

"کودک سالم ،جامعه سالم " عنوان پنجمین نشست علمی هفته ملی کودک بود که در تاریخ 96/7/17 در سالن کنفرانس شماره 1 مرکز آفرینش های فرهنگی توسط اداره کل آموزش و پژوهش برگزار شد.
این نشست باحضور مربیان و مسئولان مراکز فرهنگی هنری ،کارشناسان و کارشناس مسئولان ومدیر کل آموزش و پژوهش و فعالان فرهنگی برگزار شد. هدف از برگزاری، بزرگداشت هفته ملی کودک وارج نهادن به دوران کودکی ،نیازها و خواسته های کودکان بود.
آقای دکتراسماعیل عالی زاد سخنران این نشست بودندکه به موارد زیر اشاره کردند:
-توضیحاتی در مورد سلامت اجتماعی و ارتباطی کودکان،زیست اجتماعی سالم با دیگران و رشد و کمال اجتماعی و انسانی
-توجه به دو راهبرد در تولید محصولات فرهنگی برای کودکان با توجه به سلامت روانی آنان
-بیان نتایج یک کار تحقیقی بر روی انیمیشن های امریکایی و تاثیر آن بر هویت کودکان

شرح فیلم و صوت

 

محور نشست روزپنجم : کودک ، سلامتی و ایمنی

عنوان نشست : کودک سالم ، جامعه سالم

زمان : روز دوشنبه 17/7/96   ساعت 10-12

سخنران : جناب آقای دکتر اسماعیل عالی زاد

 

                                                          بسمه تعالی

وقتی صحبت از کودک سالم و جامعه سالم به میان می­آید، واژه­ سلامت در این بین مشترک است.    سلامت عرصه ای است که تمام قلمـــروهای معرفتی ازجمله حوزه­های پزشــکی و پیراپزشکی، علوم محض(بایولوژی، ...) را در بر می گیرد ، افرادی که متولیان حوزه­ی دین هستند، جامعه­شناسان، اقتصاددانان، انسان­شناسان، ... به نحوی درگیر این مفهوم هستند و هر کدام از چهارچوب نظری و بینشی خودشان به این مقوله نگاه می­کنند. قاعدتاً وقتی تکثـر حوزه­­های معرفتی پیش می­آید، تکثر ابعاد(سلامت روانی، جسمانی، ...) این پدیده نیز مدنظر قرار می­گیرد. اما در این جلسه پیرامون یک بعد اختصاصی آن (سلامت اجتماعی و ارتباطی) صحبت می­کنیم. زیرا یک محیط اجتماعی و ارتباطی سالم زمینه­ساز ابعاد دیگر سلامت خواهد بود و اگر سلامت تن و روان در قلمرو، کنش و کنشگری شخصی حضور پیدا نکنند، نشانی از آن سلامت هویدا نخواهد شد. منظور از سلامت اجتماعی و ارتباطی این است که افراد جامعه بتوانند نیازهای خود را متناسب با مرحله­ای که در آن زندگی می­کنند؛ بر اساس فرهنگ و ویژگی­های فرهنـگی و ارزش­های اجتماعی آن تأمین کنند، همچنین به توانایی­ها و مهارت­هایی دست پیدا کنند که بتوانند در یک زیست اجتماعی سالم با دیگران ارتباط بگیرند و زندگی کنند، به تبع این امر رشـد و کمال اجتماعی و انســانی آنها حاصل می­شود. اگر بخواهیم از این منظر نگاه کنیم؛ جامعه ما که مجموعه­ای از نهادها و سازمان­های مختلف از خرد تا کلان دارد، از نهاد خانواده شروع تا بزرگترین نهادهای اجتماعی ( نهاد سیاست، دین، ...) حرکت می­کند، همه در تحقق این امر نقش و سهمی را ایفا می­کنند و یک سری کارکردهایی را برعهده دارند.

یکی از مهمترین این کارکردها که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز در این زمینه سهم حائز اهمیتی را ایفا می­کند، کارکرد حمایتی و پرورشی برای یک گروه سنی خاص، در مرحله خاص از چرخه زندگی می­باشد. همان کارکردی که برون­دادش افراد را برای زیست اجتماعی این جامعه متناسب با ارزش­های اجتماعی مورد توافق کل جامعه آماده می­سازد؛ به آن فرایند اجتماعی کردن، اجتماعی شدن و جامعه پذیری گویند. در این فرایند قرار است ارزش­های اجتماعی در نزد افراد به یک امر درونی تبدیل شود و بر اساس آن؛ عمل، رفتار و کنشش در مقیاس اجتماعی­اش شکل بگیرد.

برون دادهایی که این فرایند برای ما حاصل می­کند :

توقعاتی که از مخاطب خاص( کودک و نوجوان ) خود داریم این است که در همیــن مرحله از زندگی و آینـده حرفه­ای­اش به عنوان یک فرد فعال در جامعه، با ارزش­های اجتماعی – فرهنگی ما سازگار باشد. البته این توقع مدنظر تمامی جوامع است ولی از سوی دیگر یک سری تکالیفی هم برعهده دارند که برای رسیدن به این توقع باید انجام بدهند، از جمله:

1 ) تأمین امکان رشد و شکوفایی استعدادهای افراد؛

2) فراهم آوردن زمینه­هایی برای افزایش عزت نفس افراد تا به جایگاه انتظارات اجتماعی برسد.

و از سوی دیگر با فراهم آوردن این امکانات و سرمایه­گذاری، انتظار افرادی داریم که از یک سری موضوعات پرهیز و اجتناب کنند، از جمله:

الف) پرهیز از خشونت؛ امروزه در فضاهای رسانه­ای به وفور مواجه هستیم  و در قالب مجموعه­ای از آسیب­ها آشنا می­شویم.

ب) پرهیز از بهره­کشی و سلطه­جویی؛ این بهره­کشی می­تواند از افراد دیگر و یا از طبیعت باشد. بطوری که رفتار خشونت­بار و سلطه­جویانه ما نیز در حیطه محیط زیست و جامعه نمایان است.

ج) کاربردی و عملیاتی کردن مهارت­هایی که در طول زندگی­شان آموخته­اند؛ اگرچه مجموعه مراکز آموزشی که از بدو تولد تا هر دوره­ای دنبال می­کنند، این نقش را برعهده دارند اما در کنار این کارکردهای حمایتی و پرورشی،

مجموعه­­ای از کارکردهای ارتباطی نیز داریم که در بحث سلامت اجتماعی و ارتبـاطی نقش حائز اهمیتی را ایفا می­کنند، شامل:

1) فرد به گونه­ای تربیت اجتماعی شود که توانایی حل مسئله و طرح مسئله را از طریق گفت وگو حاصل کند.

2) افزایش روحیه همکاری، مشورت و مشارکت جویی؛ یکی از مهمترین مشکلات این است که فضاهای گفت وگوی ما محدود است و همواره به واسطه این محدودیت دچار معظلاتی می­شویم. بطوری که فرد باید به تنهایی راه حل را تشخیص دهد و  اجراکند و این پر از نقص و اشکال است. هیچگاه این قضیه و تجربه در جامعه انسانی نتیجه عکس نداده که فضای مشورتی، مشارکت، همکاری، خسارتی داشته باشد.

تمامی کارکردهای حمایتی، پرورشی و ارتباطی معطوف به مجموعه­­ای از اهداف می­شوند. از جمله اینکه ما از نسل بعدی، قبلی، ماقبل آن و از خودمان انتظار داشته باشیم، افرادی مسئولیت­پذیر، متعهد، اخلاق­مدار باشیم و به جامعه­ای که در آن متولد شدیم، زیستیم و زندگی می­کنیم، احساس تعلق داشته باشیم. امروزه جوانان در احساس تعلق نسبت به جامعه دچار رکود و کمرنگی شده­اند. 

وقتی صحبت از سلامت به ویژه سلامت اجتماعی می­کنیم با یک مقوله فرهنــگی سروکار داریم که عبارت است از  ارزش­ها، باورها، نگرش­های ما نسبت به محیط اجتماعی، افرادی که با آنها زندگی می­کنیم، گذشته، آینده، تاریخ­، زبان و مجموعه­ای پیچیده از این مسائل. نمی توانیم با یک رویکرد تقلیدگرایانه این امر پیچیده را به یک امر ساده تبدیل کنیم و باید با دقت بیشتری به مختصات این پدیده توجه کنیم. وقتی صحبت از فرهنگ، کودک سالم و جامعه سالم می­شود، نمی توان از مقوله­ای تحت عنوان هویت اجتماعی چشم­پوشی کرد. هویت اجتماعی و فرایند تکمیل آن برای یکایک اعضای جامعه ما شکل می­گیرد. هر وقت در جامعه­ای متناسب با ارزش­های اجتماعی­شان یک سری ساز و کارهایی را تنظیم می­کنند که بر اساس نسل آتی(در فرایند اجتماعی کردن) کنونی (در فرایند بازاجتماعی کردن) را متناسب با آن ارزش­های فرهنگی تربیت کنند تا انسان­های بهنجاری را به جامعه تحویل دهند و این انتظار را از آنها داشته باشند هنجارمند در نقش­های محول شده و در جایگاه­­هایی که اشغال کردند، ایفای نقش کنند.

این هم­نوایی و بهنجاری را در بحث بینشی، نگرشی،  کنشی و رفتاری می­خواهیم. این ساز و کارها ابتدا در خانواده سپس در نهاد تعلیم و تربیت و بعددر  نهاد رسانه، ... دنبال می شود. برای اینکه عملیاتی­تر به این حوزه­ها نظر داشته باشیم، در نهاد تعلیم و تربیت ورود می­کنیم و خواه­ناخواه به ویژه در حوزه عملکردی کانون پرورش فکری، پیوندی با رسانه پیدا می­کند. البته منظور رسانه ملی نیست بلکه همه ابزارهایی است که به واسطه آن ایفای نقش می­کنند. آنچه که بعنوان محصولات فرهنگی؛ فیلم­ها، انیمیشن­ها و کتاب­هایی که تولید می­شوند، تصویرگری­­هایی که بعمل می­آید، ... قابل استفاده و به خدمت گرفته می­شود، آیا تنها ابزاری برای سرگرمی بچه­ها و والدین آنها هستند یا جنبه اطلاع­رسانی دارند. این محصولات از کوچکترین تا بزرگترین، کاملاً زمینه­هایی هستند که جنبه­های هویتی را مدیریت و تسهیل می­کنند، در درونشان یک سری از ارزش­ها منتقل می­شود. پس نیاز نیست به شیوه پند و نصیحت، بصورت گزاره­های اخباری و یا انشائی مطرح شود بلکه با توجه به واسط و ابزاری که این کار صورت می­گیرد، هر کدام پیامش را از کانال خود منتقل می­کند. البته این را هم باید خاطرنشان کرد وقتی به سراغ محصولات رسانه­ای و فرهنگی می­رویم؛ صرفاً تولیدات به عمل آمده از جامعه خودمان را استفاده نمی­کنیم بلکه از سایر محصولات فرهنگی جوامع دیگر نیز بهره می­گیریم. مطمئناً انتظار نداریم وقتی یک محصول فرهنگی در جامعه دیگری تولید می­شود، ارزش­های اجتماعی مدنظر جامعه مقصد را در درون خود ترغیب و تشویق کند و به درونی­سازی این ارزش­ها در نزد کودک، نوجوان، والدین، ... کمک کند.

درعصر کنونی(ارتباطات، اطلاعات، جهانی شدن)، سرعت و حجم اشاعه فرهنگی بسیار گسترده­تر از گذشته است. هر جامعه­ای محصولات فرهنگی­اش را متناسب با ارزش­های خودش تولید می­کند اما وقتی درجریان این اشاعه جوامع مقصد به مسیرهای دیگر منحرف می­شوند، نمی­توانند در مقابل آن رقابت کنند و رویکردی منفعلانه دارند؛ آسیب­ها و ایراداتش را باید در جامعه مقصد جستجو کرد نه در جامعه مبداء.

به پشتوانه یک کار تحقیقاتی که به مدت یک سال و نیم به طول انجامید، مجموعه­ای از محصولات فرهنگی تحت عنوان "انیمیشن ، live action"، مختص جامعه آمریکایی (ایالات متحده) را مورد بررسی قرار دادیم. از سال 1937 تاکنون بر این نوع انیمیشن­ها تمرکز کردیم،80 انیمیشن و فیلم live action  که از پرطرفدارترین و پرمخاطب­ترین

محصولات تولید شده­ی کمپانی­هایی مانند Walt disney ، DreamWorks، Pixar ، ...  مورد مطالعه قرار گرفت. تحلیل ما در این تحقیق کاملاً از منظر اسطوره­شناسی به معنای مدرن است، همان رویکردهایی که متفکرین و متولیان عرصه­های شناختی این حوزه اتخاذ می­کنند.

اسطوره­ها چه از نوع پیشامدرن و چه از نوع مدرن، بدون اینکه انسان­ها نسبت به آنها آگاه باشند، در درونشان شکل می­گیرند. شاید خیلی اوقات اراده کنیم که در مقابلشان مقاومت کنیم ولی این شرکت­ها از ابزارهایی استفاده می­کنند که به راحتی از سطح مقاومت ما عبور می­کنند و درونی می­شوند. اسطوره­ها به نوعی یکی از صورت­های شناسایی وشناخت افراد هستند. بعد از اینکه درونی شد، ساز و کار شناخت ما را نسبت به پیرامون و زندگی اجتماعی و فردی ما شکل می­دهند. در واقع اسطوره­شناسی تلاش می­کند همه امورعادی که نسبت به این پدیده وجود دارد را کنار بگذارد تا بتواند به لایه­های پسینی و پیشینی­اش نفوذ پیدا کند، واقعیت امر را نه بر مبنای زبان اسطوره بلکه بر مبنای ماهیتی که اسطوره بر آن مبنا ساخته شده، بیان کند. پس نقش اسطوره­شناس و اسطوره­شناسی، افشاگری می­شود در صورتی که نقش اسطوره اغناگری است.

اسطوره­های پیشامدرن با امر قدسی سرو کار دارند و نسبتشان را با امر مقدس تعریف می­کنند، به شدت ابدی و ازلی هستند. انیمیشن­هایی که از اواخر دهه 30 تاکنون با آنها مواجه هستیم، از ابزارهایی استفاده می­کنند که در تعریف اول اسطوره قرار نمی­گیرند بلکه مواردی هستند که از آن تحت عنوان اسطوره­های مدرن نام می­برند. اسطوره­های مدرن اسطوره­های جاویدان نیستند، اسطوره­هایی هستند که نیمه عمر کوتاهی دارند، چون در فضای جهان پیشرفته صنعتی باید کارکرد خودش را ایفا کند نه در جامعه پیشاصنعت که امر ابدی و ازلی جایگاه ویژه­ای دارد. پیامش متناسب با خود و حیات فرهنگی اجتماعی عصر خودش است. بطور نمونه وقتی فیلم انیمیشن "پیروزی از طریق نبرد هوایی، 1942، کمپانیWalt disney "؛ را بررسی می­کنیم، هدف این است که روحیه وطن­پرستی، برتری غرب بر شرق  بیان، ویژگی­های خاصی قهرمانان،... را در نزد نسل آتی اغنا و تقویت کند. بطوری که وقتی در آن زمان حمله­هایی صورت می­گرفت، اشعار وسرودهایی خوانده می­شد که از محتوای این انیمیشن نشأت می­گرفت. زمانی که جنگ و دغدغه آن

تمام می­شود ، مسائل اجتماعی و محیطی دیگری پیش می­آید. ایالات متحده متوجه بروز دغدغه­های اقتصـادی می­شود، به واسطه آن نیاز به یک سری بازارهایی دارد و بودجه­هایش سرریز مسائل نظامی نیست. بنابراین به بازارهایش می­اندیشد و امریکای جنوبی برایش مهم می­شود؛ دقیقاً به فاصله اندکی در شرایط تاریخی اجتماعی آن عصر،  تبدیل به برخی از انیمیشن­هایی می­شود که آن محیط ها را معرفی می­کند. آنها را به عنوان کسانی مــعرفی می­کنند که می­توانند شرکای خوبی برای بچه­های امریکایی باشند ولی در واقع اصل این است که آنها می­توانند شرکا و بازارهای خوبی برای محصولات اقتصادی و فرهنگی باشند. از سوی دیگر مناقشاتی که فضای جنگ سرد در برخی از مناطق امریکای جنوبی فراهم کرده را با این ترفند تعدیل می­کند. بنابراین اسطوره مدرن مبتنی بر مقتضیات عصر خودش حرکت می کند و دیگر داعیه­ای از امر ابدی ، ازلی، ... ندارد اما یک سری ویژگی­هایی را با خودش همــراه می­کند.

هیچگاه نمی­توان محتوا و فرم را بطور همزمان تعالی بخشید و همواره یکی قربانی دیگری می­شود. در اسطوره مدرن محتوا کاملاً قربانی فرم می­شود چون فرم ، خصلتش با شرایط تاریخی – اجتماعی خاص و در کوتاه مدت بیشتر انطباق پیدا می­کند. پیام معمولاً در امر دیداری بیشتر از امر نوشتاری منتقل می­شود. هر چه وضعیت فرم را در امر دیداری بهبود و غنا بخشیم، شرایط را برای زمینه انتقال فراهم کردیم. بطور مثال ترفند­هایی در فرم بکارگرفته می­شود تا واقعیت را به فراواقعیت تبدیل کند و با استفاده از منطق شبیه­سازی  سعی می­کند قلمرو گسترده­تری را درنوردد. بسیاری از انیمیشن­ها در فراواقعیت، شبیه­سازی طبیعت، واقعیت­های اجتماعی، ... پر رنگ است. در واقع کمپانی­هایی مثل Walt disney ، DreamWorks، Pixar ، تبحر زیادی در تولید کپی­های برابر اصل دارند، به این طریق لذت را که یک امر طبیعی است، از طریق یک امر شبیه­سازی شده فراهم می­کنند. زیرا به این اصل واقف هستند در صورت دقت نظر داشتن در امر شبیه­سازی؛ زمینه­های مناسب برای انتقال پیام فراهم می­شود، در غیر اینصورت اهداف مورد نظر آنها محقق نخواهد شد و مخاطب خود را از دست می­دهد. بنابراین تا جایی که ممکن است در تولید کپی­های برابر اصل، تلاش­های بسیار گسترده­ای می­کنند. همچنین تاریخ را تبخیر و یا دچار تقلیل گرایی­اش می­کنند. البته این را باید بدانیم معنا یا پیام، برآمده از یک نظام ارزشی است که تاریخ، جغرافیا، زبان و فرهنگ خاص خودش را دنبال می­کند

ولی در مقیاس جهانی شدن، مرزی وجود ندارد. زمانی که در این پروسه قرار می­گیریم؛ اگر هیچ ساز و کار دیگری برای رقابت وجود نداشته باشد، به راحتی همه عرصه­ها و سطوح را درمی­نوردد.

در دهه 60 بسیاری از انیمیشن­ها و live action  ها از رسانه ملی پخش نمی­شد. ولی امروزه هیچ محدودیتی نمی­تواند وجود داشته باشد، حتی شبکه رسمی به پخش همان انیمیشن­هایی که زمانی ممنوع شمرده می­شد، مبادرت می­ورزد. انیمیشن­ها بعنوان یک رسانه و با منطق اسطوره­ای­، خودشان را همه جا حاضر و ناظر کرده، براحتی از سطح محدودیت­ها عبور می­کنند، رفتارها و کنش­های  ما را شکل می دهند. ژاپن از جمله کشورهایی است که در این زمینه مقاومت گسترده­ای داشت و همچنان به روش خود ادامه می­دهد. اگر چه پایه و محتوای بسیاری از محصولات ژاپنی، اروپایی و امریکایی بود اما یک محصول فرهنگی را با قواعد خودش تولید می­کرد. ژاپن در تولیدات خود حتی­الامکان از شبیه­سازی و کپی برابر اصل کردن پرهیز می­کند؛ طبیعت را شبیه­سازی نمی­کند، محصولاتش در کشور خودش در زمره پرمخاطب­ترین محصولات قرار گرفته و در کشورهای دیگر به ویژه در عصر جهانی شدن، تسری پیدا می­کند. زیرا او تصمیم گرفت به جای اینکه منفعلانه با این قضیه برخورد کند، کاملاً فعال باشد. بسیاری از محصولات تولید شده ژاپنی که داستان اروپایی و امریکایی داشتند، از پرفروش­ترین و پرعرضه­ترین محصولاتی بودند که در امریکای شمالی مورد استفاده قرار می­گرفت.

یکی از هنرهایی که در انیمیشن است ولی فریاد آشکار ندارد و به خوبی پیامش را منتقل می­کند، بحث شی­ء­وارگی یا شئی شدن است. می­توان به چند انیمیشن شناخته شده در این حوزه اشاره داشت: سفید برفی، سیندرلا، پینوکیو، دامبو، ... که نسخه­های مختلف دارند و به شدت در ساخت و پردازش اسطوره مدرن شیء­وارگی نقش کلیدی ایفا می­کنند.

انیمیشن سفید برفی؛ نام قهرمانش از یک ویژگی برجسته در حوزه اندامی گرفته شده، کسی که نماینده الگویی از تناسب اندام دخترانه و یا زنانه است. حتی خشونت در این انیمیشن، جریان غیراسطوره­ای­ خود را دنبال می­کند، به قدری

به وجه قهرمانی بودن شخصیت ضدقهرمان پرداخته شده که در این زمینه اسطوره شده و به نوعی عامل خشونت و یا ضدقهرمان در مقابل یک امر معطوف به زیبایی­شناسی تسلیم و شکست خورده است. انیمیشن دامبو؛ شخصیت دامبو فیلی است که دیگر فیل نیست و فقط گوش­هایش مهم است، همانی که بعنوان پتو دور خودش می­پیچد، زمینه حرکت را برایش فراهم می­کند، قهرمانش می­کند، ... بنابراین در امر شیء­وارگی، الزامی ندارد که قهرمان حوزه­های معرفتی خاصی را درنوردیده باشد بلکه می­تواند با یک ویژگی خاص به وجوه قهرمانی و اسطوره­ای تبدیل شود.

ویژگی بسیار مهم دیگری که در این نوع انیمیشن­ها حائز اهمیت است؛ شی­ء­وارگی می­باشد. کاراکتر سیندرلا از وجه شی­ء­وارگی ، پاهای بسیار کوچکی دارد. به واسطه آن یک زن در وجوه زیبایی­شناسی باید به سمتی حرکت کند که پاهای کوچکی داشته باشد. هرگاه در انیمیشن تمرکز بر روی یک امر جنسی و جنسیتی وجود دارد، کاملاً نشان می­دهد که ارزش­های اجتماعی در یک جامعه خاص، در امر زیبایی شناختی چه چیزی را ترویج و ترغیب می­کند؛ مخاطب را نیز به پیروی از الگوهای ارائه شده دعوت می­کند.

همه محصولات فرهنگی با ظرف مکان و زمان خودشان تولید شدند، نوع مواجه با اینها نباید منفعلانه باشد بلکه باید ویژگی­های ساختاری، محیطی، اجتماعی و فرهنگی جامعه مبداء در آن صورت گیرد. خصوصاً در حوزه­های تعلیم و تربیتی، زیرا مواجه منفعلانه پیامد خوبی را برای نسل آینده در برنخواهد داشت. البته جامعه ما ممکن است تاکنون نتوانسته باشد یک رقابت بزرگ و تنگاتنگی برای مبارزه با محصولات فرهنگی که در فضای اشائه فرهنگی پدید می­آید، بعمل آورد. شاید نتواند مواجه­ای که کشورهای ژاپن، کره، ... بعمل آورند را به قوت آنها پیاده کند اما آنچه که اهمیت بسیاری دارد، مخاطب از یک سواد رسانه­ای برخوردار باشد ولازمه آن، مهارت­افزایی، تمرین دادن، توانایی بحث و گفت وگو پیرامون موضوعات، ... است. قبل از آن که به این الزامات برسیم، با امر پیشینه­ای روبرو هستیم؛ برای انتقال یک موضوع از ابزارهایی استفاده شود تا مخاطب به توانمندی در استخراج لایه­های پنهان متن و پیام برسد.

اسطوره فقط با یک بار دیدن منتقل نمی­شود بلکه با تکرار، زمینه­ی درونی شدن را در مخاطب فراهم می­کند و محصولاتی که در یک جامعه تولید می­شوند، خواه ناخواه یک بعد استراتژیک دارند. بطور نمونه سفید برفی در سال1937 تولید، در دهه شصت  نیز تولید و در دهه نود بازتولید شده است. هرچند که پیام یکسان است اما بین داستان

نگاشته شده و انیمیشن تولید شده تفاوت­های آشکاری وجود دارد.  بطوری که متن به شدت روی معنا و محتوا متمرکز است اما انیمیشن کاملاً به سمت فرم هدایت شده و از بیان برخی محتواها پرهیز می­کند.

امر خشونت­زدایی یکی دیگر از ویژگی­های انیمیشن است، به نوعی دل آزاری خشونت از آن گرفته می­شود و با اقدام به یک امر خشونت­بار، می­توان به قهرمان تبدیل شد. لایه­های شناختی را باید به فراخور و به زبان خاص مخاطب خود به ویژه کودک و نوجوان بیان کرد؛ نیاز به پند و اندرز نیست بلکه می­توان به فهم و درک لازم از پیام­ها و نکات مستتر در آن توجه لازم داشت تا  مخاطب منفعل به مخاطب فعال تبدیل شود.

در تولید محصولات دو راهبرد می­توان دنبال کرد؛ آنجایی که مربوط به تولید محصولات خودمان باشد، شعار کودک سالم، جامعه سالم می­تواند جهانی باشد. اما در حوزه عملکردی به هیچ وجه نمی­تواند جهان شمول باشد.  بنابراین در حوزه تولیدات:

باید ساز و کارهایی را بکار بگیریم  تا از بیان پیام و نکات بطور مستقیم پرهیز شود. چرا که از طریق ابزارها و تکرارپذیری، می­توان ارزش­ها را نزد نسل بعدی نهادینه کرد.

بپذیریم قدرت رقابت معادل آنها را نداریم ولی با افزایش سواد رسانه­ای، تمرین و گفت وگو، توانایی نقد و بررسی، تفکیک وجوه منفی و مثبت آن، ... بتوانیم به نسل بعدی بفهمانیم در جای جای مناطق دنیا ویژگی­های فرهنگی متعدد وجود دارد و این ویژگی ضرورتاً در جای دیگر ویژگی معتبری نیست.

به این شکل می­توان تا حدودی نسل آینده خود را نسبت به پدیده­هایی از این دست، از وجه انفعالی خارج کرد.

پرسش و پاسخ: 

پرسش:

شما به مسئله کمرنگ شدن حس تعلق جوانان به جامعه اشاره داشتید، به نظر من این مسئله فقط خاص جوان نیست بلکه امروزه کودکان و نوجوانان ما به لحاظ آگاهی و دانایی­هایی که دارند، گاهی در گفت­وگوها و صحبت­هایشان

این نتیجه حاصل شده، به مرور فاصله آنها با والدین بیشتر می­شود و خودشان را متعلق به خانواده­هایشان نمی­دانند. به اعتقاد من تا زمانی که یک خانواده و یا جامعه سالمی نداشته باشیم، نمی­توانیم انتظار کودک سالم داشته باشیم.

پاسخ:

گزاره­ی پایانی شما تأیید عرایض بنده بود؛ برای داشتن کودک سالم باید حوزه معرفتی در جامعه محیا شود تا نتیجه مطلوب حاصل گردد. کودک در ابتدا از رفتــار نادرست والدین شکایت می­کند، این رفتار به مرور در درون او نهادینه می­شود و زمانی که نقش مادر یا پدر پیدا می­کند،او نیز رفتار آزاردهنده والدین خود را بر فرزندش پیاده می کند. مصداق این مسئله در فیلم "مشق شب اثرعباس کیارستمی" مشهود است؛ صحنه­ای از فیلم، کودک می گوید:"چون پدرم مرا تنبیه می­کند من هم درآینده فرزندم را تنبیه خواهم کرد." بنابراین یکی از ساز و کارهای تنبیه و مجازات این است که چنین کاری را باید انجام دهد و این قضیه نسل به نسل منتقل می­شود.

 

پرسش:

با توجه به وجود ماهواره و شبکه­های اجتماعی، چه راه­کاری برای تربیت و پرورش کودک سالم دارید؟

پاسخ:

هیچ اشکالی ندارد بچه ها به تماشای کارتون­ها و محصولات غیرایرانی بپردازند چون وجه سرگرمی و اطلاع­رسانی برای آنها دارد. منتهی نوع مواجه با محصول مد نظر من است. نکته اساسی این است که هیچگاه نمی­توان به تنهایی راه­کاری را ارائه داد. تمام اشارات من به این مسئله بود که  در حوزه روابط از خرد تا کلان، نقش­ها و وظایفمان را بدرستی ایفا کنیم، کارکردهای حمایتی، پرورشی و ارتباطی را نیز در این راستا دنبال کنیم. در بسیاری از سازمان­ها و نهادهای ما تصمیمات بصورت انفرادی گرفته می شود، مشارکت نیست و اگر مشارکتی هم باشد در آن انشقاق صورت می گیرد. باید کار در فضای مشارکتی را از بدو تولد کودک شروع کنیم و تا این فضای مشارکتی در خانواده شکل نگیرد، حس مسئولیت پذیری در کودک نهادینه نشود، روحیه مشارکت­جویی، مسئولیت­پذیری و تعهد تقویت نخواهد شد. بعنوان یک جامعه­شناس، مهمترین توصیه من این است که تنها در فضای مشارکتی اجتماعی چنین امری محقق

خواهد شد و اگر این فضا در محیط خانواده، مدرسه، دیگر موقعیت­های اجتماعی شکل نگیرد، کودک سالمی نخواهیم داشت چون جامعه سالم نیست.

 

پرسش:

من فکر می­کنم ما درتعاریف مشکل داریم. اگر تعریف درستی از کودک سالم و جامه سالم داشته باشیم، می­توانیم برای رساندن کودک به آن شاخص­ها تلاش کنیم و به سلامت نزدیک کنیم.

پاسخ:

من با مسئله تعاریف موافق هستم اما این تعریف مناسب نیز باید در فضای مشارکتی صورت گیرد چون در غیراینصورت اتفاق خوبی را رقم نخواهد زد. نکته ی دوم این است که همان تعریف برآمده از خاستگاه اجتماعی است. چون هر کشوری بر اساس ارزش­های اجتماعی حاکم در آن به تعاریف می­پردازد و ضرورتاً قابل تسری به جوامع دیگر نخواهد بود. یک جامعه چند فرهنگی مثل ایران، باید از انعطاف­پذیری لازم در تعاریف برخوردار باشد چون ضرورتاً کودک سالم در همه ابعاد و جوانب درمناطق مختلف کشورمان نمی­تواند یکسان باشد، یک نسخه برای همه جوابگو نخواهد بود و نتیجه مطلوبی نیز در برنخواهد داشت. مصداق این مسئله در برنامه توسعه  پنج ساله اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مشهود است. میزان تحقق برنامه با آنچه که نوشته شده، فاصله دارد چون از نسخه­های وارداتی استفاده شده، درونزاد این جامعه نیست و نمی­تواند ارتباط برقرار کند. همچنین افرادی که دربرنامه­ریزی نقش دارند نباید عرصه مشارکتی آنها مسدود باشد بلکه باید شناخت لازم را از موقعیت­های مختلف موضوعات مورد برنامه­ریزی و تصمیم­گیری داشته باشند. بنابراین کودک از همان ابتدا باید یاد بگیرد که مشارکت­جو باشد.

 

پرسش:

با توجه به اینکه درون­مایه فعالیت­ها درکانون پرورش فکری، شادی­آفرینی است. شــادی­آفرینی، شاد بودن و شادی­افزایی در جامعه، به چه میزان در سلامت کودک تأثیر دارد و ما را به یک جامعه سالم نزدیک می­کند؟

 

پاسخ:

امروزه یکی از ملاک­های اندازه­گیری رفاه اجتماعی، سنجش میزان شادکامی است؛ نه فقط  نزد کودکان بلکه نزد هر کسی که ازنعمت حیات برخورداراست. پس این مقوله، یک حق انسانی است. اینکه موضوع شادی­آفرینی را روی کودکان کارکنیم، بسیار خوب و مغتنم است ولی امیدوارم در جای دیگر غفلت ورزیده نشود و در مورد گروه­های سنی دیگر نیز این قضیه پیاده­سازی شود.

البته بالاترین میزان یادگیری کودک در فضای بازی است اما کودک با ورود به دبستان از این قضیه محروم می شود. در حالیکه بسیاری از قواعد آموزشی در حوزه علوم مختلف، امکان آموختن در یک فضای بازی گروهی را دارد. امروزه نیازمند بازنگری­های اساسی دراین گونه موارد هستیم.

در تولید یک محصول باید مدنظر داشت؛ وقتی اساس تولید را اسطوره­پردازی قرار می دهیم تا ارزش­های خود را برمبنای آن منتقل کنیم؛ به سمت ساخت اسطوره غیرایده­آل نرویم؛ زیرا خشک، فرمایشی  و بی ظرافت است، به واسطه این ویژگی­ها فقیر و نابارور می­شود و تمام سرمایه­گذاری که برای آن صورت گرفته به ثمر نخواهد نشست. هنرWalt disney ،  DreamWorks، Pixar ، ... این است که اسطوره ایده­آل می­سازند، در جهان­های فرهنگی مختلف مشتاق و طرفداران بسیاری پیدا می­کند. چنان اثر می­کند که حتی آن ویژگی را گاهی در تعریف و گاه در تقلید انتقال می­دهیم. کودکان تقلید رفتار قهرمانانه خاصی را می­کنند، البته آن تقلید فقط در اجرا نیست، محتوایش ته نشست ذهنی دارد، در باورهایش می­نشیند وبه این باور می­رسد که شخصیت برتر واجد آن اوصاف است.

 

پرسش:

با توجه به جامعه­ای که داریم چه نسخه­ای می­توانیم برای داشتن جامعه­ای سالم پیشنهاد بدهیم تا بتوانیم کودکی سالم داشته باشیم؟

پاسخ:

مثال­هایی که عنوان کردم، نمی­توانند معیار و استاندارد مناسبی برای ما باشند چون ازارزش­های فرهنگی اجتماعی دیگری برآمده است. البته در پاره­ای از موارد با ما یکسانی دارند و در بسیاری موارد دیگر اینچنین نیست. اما چون یکسانی ندارند نباید نسبت به محصولات آنها مواجه منفعلانه­ای داشته باشیم. شخصاً قائل به تجویز تک نسخه­ها نیستم چون بستری را لازم دارد که از واقعیت فراتر برویم و یک نسخه فراواقعیتی حاصل خواهد شد. من صحبتم در مورد تغییرات بسیار بطئی است چون آنچه که ما در وضعیت کنونی داریم، وضعیت یک شبه نیست بلکه در جهت اصلاح آن باید مجاهدت و مشارکت کرد. برای اینکه آموزش­ها برای کودک ثمره خوبی داشته باشد، باید والدین را نیز در نظر داشته باشیم. زیرا آنان علی­رغم اینکه  نقش اجتماعی کردن کودک را برعهده دارند، به هیچ وجه نظام تدوین شده و فراگرفته­ای ندارند تا بتوانند برای فرزندشان برنامه­ریزی مناسب کنند. آنها واقفند یک سری ناتوانی­هایی وجود دارد و به واسطه نهادهای دیگر، اقدام به جبران آن می­کنند. با توجه به اینکه رسانه و مدرسه بخشی از مسئولیت­های تربیتی آنها را برعهده می­گیرد، وظایفشان را به حداقل کاهش می­دهند.

در دنیایی که هر فردی یک موبایل در دست دارد، ما به مرور زمان با فرزندان صغیری مواجه می­شویم که پدر و مادرشان در قید حیات اما با آنها نیستند چون با وجود موبایل فرصتی برای والدین نمی­ماند. بنابراین در مراکز آموزشی مانند کانون بهتر است نیم نگاهی به والدین پشت در داشته باشیم تا آنچه که در اینجا رشته می­کنیم، جای دیگر پنبه نشود. آنها باید آموزش­های لازم را در جهت وجوه تربیتی فرزندان خود ببینند، با ویژگی­ها، توانایی­ها و مهارت­هایی مواجه شوند تا تلاش شما تخریب نشود. از آنجا که کودکان سرمایه­های مهمی هستند، کانون می­تواند در تعامل با سایر سازمان­ها به یک تفاهم نامه­هایی برسد و بتواند اقداماتی برای این دست افراد(والدین) انجام دهد تا به نحوی دیده شوند.

پرسش:

با توجه به اینکه نهاد خانواده، اصلی­ترین نهاد است و نقش مهمی را در تربیت کودک ایفا می­کند. به نظر شما بعنوان یک جامعه­شنــاس، سیاســـت­گذاران برای والدینی که صلاحیت پدر و مادر شدن ندارند، چه سازو کاری را می­توانند

بکاربگیرند تا بسترسازی مناسب برای رسیدن به جامعه­ای سالم و در نهایت فرزندانی سالم صورت گیرد؟

پاسخ:

این مورد از همان زمینه­هایی است که نمی­توان نسخه­ای برای آن ارائه کرد. در اروپای شمالی و غربی نهادها و سازمان­هایی در راستای تعریف والدینی که صلاحیت ندارند، فعالیت می­کنند و به یک اجماعی رسیدند، ضرورتاً در عرف اجتماعی نرسیدند بلکه به قانون تبدیل شده، حقوق و موازینی را در راستای آن دنبال کردند. اگر در کشور ما بخواهد چنین مسیری طی شود ابتدا باید الزامات و مقتضیات حقوقی، ... لحاظ شود که ضرورتاً مقتضیات حقوقی با آنچه که در اروپای شرقی و غربی رخ می­دهد، یکسان نیست. در این زمینه هیچ نسخه­ای از دل هیچ پژوهش و مطالعه­ای بیرون نمی­آید بلکه باید یک اجماع بین بخشی در بین نهادهای مختلف صورت گیرد تا بتوانند به چنین امری برسند و به قانون تبدیل کنند. ولی تا آن زمان چه باید کرد؛ من همواره معتقدم آموزش به صورت رسمی و غیررسمی می­تواند نتیجه بخش باشد البته به شرطی که هدفمند و برنامه­ریزی شده، طراحی و اجرا شود.

 

مشخصات فیلم و صوت
سخنران : آقای دکتراسماعیل عالی زاد
محل اجرا : سالن کنفرانس شماره یک حجاب
زمان اجرا :
۱٣٩۶/٠٧/۱٧