مفهوم کودکی در عصر حاضر/سیر تاریخی مفهوم کودکی
مفهوم کودکی
"مفهوم کودکی در عصر حاضر/سیر تاریخی مفهوم کودکی " عنوان هشتمین نشست علمی هفته ملی کودک بود که در تاریخ 96/7/20 در سالن کنفرانس شماره 1 مرکز آفرینش های فرهنگی توسط اداره کل آموزش و پژوهش برگزار شد.
این نشست باحضور مربیان و مسئولان مراکز فرهنگی هنری ،کارشناسان و کارشناس مسئولان ومدیر کل آموزش و پژوهش و فعالان فرهنگی برگزار شد . هدف از برگزاری ، بزرگداشت هفته ملی کودک و ارج نهادن به دوران کودکی ،نیازها و خواسته های کودکان بود.
سخنران این نشست آقای دکتر عبدالعظیم کریمی بودند که به موارد زیر اشاره کردند:
-نظریات روانشناسی در مورد مفهوم کودکی
-کسوف کودکی در جهان امروز
- آشنایی با مفهوم کودکی از منظر کودکان و بزرگسالان
- آشنایی با مفهوم کودکی در دوره های مختلف تاریخی و فرهنگی
محور نشست روز هشتم : مفهوم کودکی
عنوان نشست : مفهوم کودکی در عصر حاضر/ سیر تاریخی تغییر مفهوم کودکی
زمان : روز پنج شنبه 20/7/96 ساعت 10-12
سخنران : جناب آقای دکتر عبدالعظیم کریمی
بسمه تعالی
انگارههای بشر نسبت به کودک در طول تاریخ دگرگون شده، به قول میشل فوکو؛ فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی:"گفتمان عصری هر عصری این نسل را به گونهای دیگر دیده" ما باید ببینیم که دراین عصر چگونه این نسل دیده شده است.
مرگ کودکی در بستر کودک پروری؛ چون او را میپروری، میکشی. گاهی به نام بزرگداشت ممکن است حس کودکی را در هجوم تبلیــغها و ترویجهای کودک مداری رســـانهای دفن کنیم. خداوند در آیه 12سوره مریم میفرماید:"یا یحْیىٰ خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ ۖ وَآتَینَاهُ الْحُكْمَ صَبِیا."، " ای یحیی کتاب خدا را با قوّت بگیر، ما فرمان نبوّت و عقل کافی در کودکی به او دادیم." همچنین حضرت عیسی مسیح(ع) می فرماید: هیچ بزرگسالی به معراج نمیرود مگر آنکه در کودکی خود متولد شود. ما چگونه می توانیم در بزرگسالی، حال کودکی داشته باشیم. مفهوم کودکی از منظر کودکان و بزرگسالان در دورههای تاریخی و فرهنگهای مختلف معنای متفاوتی داشته، بطوری که تکثرمعنایی و تنوع مفهومی از کودک داریم.
ازکودک به مثابه شیطان تا کودک به مثابه فرشته؛ برخی از نظریات روانشناسی در مورد مفهوم کودک:
ژان ژاک روسو، فیلسوف و نویسنده بزرگ فرانسوی: طبیعت کودک؛ پاک، ناب و زلال است.
توماس هابز، فیلسوف و اندیشه ورز شهیرانگلیسی : گرگ و جانور درنده خو.
جان لاک، فیلسوف انگلیسی: خنثی و تهی.
دیگر نظریه پردازان هر دو دم و هر دو باب را باز می کنند، چه بالفعل و چه بالخنثی.
و اما طبیعت کودک چیست؛ در تعالیم ما چگونه از آن یاد میشود. در احادیث نقل شده: "بدبختم تو شکم مادر" و یا اینکه "کودک مثل زمین تهی است" این تعابیر تناقض نیست بلکه وحدت است. در اشعار و حکایات سعدی شیرازی، شاعر و نویسنده پارسیگوی نامدارایرانی نیز شاهد چنین تناقضهایی هستیم:
عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود
پسر نوح با بدان بنشست و خاندان نبوتش گم شد.
سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد.
اشعار حافظ شیرازی، شاعر بزرگ قرن هشتم نیز مملو از تناقض است:
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
رضا به داده بده و ز جبین گره بگشای که بر من و تو در اختیار نگشادست
از کودک ستیزی تا کودک سالاری؛ زمانی والدین معتقد بودند که شیطان در کودک حلول کرده و باید او را به قدری کتک زد تا آدم شود. البته در تجربه تاریخی و پیشینه فرهنگی ما نیز مصداقهای بسیاری در این راستا وجود دارد، از جمله در صحنهای از فیلم "خانه دوست کجاست" اثر "عباس کیارستمی"، پیرمرد برای تنبیه و تشویق از ابزار کتک استفاده میکند، زیرا معتقد است، زدن نعمت است. البته اگرچه تا به امروز کودکستیزی بوده، اکنون استبداد صغیر در خانه حاکم است و این کودک است که در تمام تصمیمگیریها و برنامهریزیها اعمال نظرمیکند. در واقع استبداد صغیر جایگزین استبداد کبیر شده است.
کودک مداری مخفیگاه کودک گریزی؛ امروزه کودک واقعاً مطرح نشده است، همانند ارتباط که در عصر ارتباط هستیم اما در اصل، فقر ارتباط داریم. درهیچ برههای از تاریخ، بشر به اندازه عصر کنونی دچار فقر ارتباط نشده بود. در صورتی که امروزه غرق ارتباط هستیم. در حین اینکه غرق در کودکمداری هستیم، کودک فراموش شده است؛ ای کاش به گذشته برگردیم. امروزه فرهنگ و ادبیات کودکسازی، بزرگترین حجاب کودکوارگی ما شده است.
کودکی به مثابه یک دوره سنی و یا به مثابه یک انگاره فطری؛ در آیه 12سوره مریم، اشاره شده است:" در حالی که کودک بود و حس کودک و صداقت داشت به او فهم و حکمت عطا کردیم."
به قول فریدریش نیچه، نویسنده، فیلسوف و منتقد ادبی آلمانی:"کودک ابرمرد است." چون شهامت دارد و با خودش یگانه است و فقط کودک میتواند با خود یگانه و صادق باشد. خویشتن خویش را بشناسیم نه خویشتنهای کاذب و منهای مجازی.
گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، فیلسوف بزرگ آلمانی؛ از منهای کاذب تحت عنوان منهای بازتابی یاد میکند. به قول جلالالدین محمد بلخی معروف به مولوی، شاعرپارسیگوی نامدار ایرانی:
زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم
پس من حقیقی ما کجاست. من کودک، ناب و برخواسته است زیرا کودک با من برخواستهاش رشد میکند و ما با منهای برساخته جعلی گونه اجتماعی، مدهای زمانه، شرطیسازیهای پاولفی، ...
بازنمود تحول نوعی بشر در گستره تحول فردی کودک؛ عصـــاره تکامل خلقت در کودک بازآفرینی میشود. کودک اوراق فشرده تکامل بشر است، به گونهای که ما میتوانیم گذشته و آینده خود را در کودکی ببینیم. حال کودکی این است و حکمتها اینجاست. همه اینها بازیافت و بازجست معنای الهی درآن آیه شریفه:"یا یحْیىٰ خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ ۖ وَآتَینَاهُ الْحُكْمَ صَبِیا." است.
به قول ژان پیاژه، روانشناس، زیست شناس، شنـــاخت شناس فرانسوی: "کودک مورخ هوش بشـر است."، اگر می خواهید شناخت شناسی را بخوانید به سراغ فیلسوفانی همچون ایمانوئل کانت نروید بلکه کودک را بخوانید چون کانت چیزی نمیگوید جز تحول نوعی عقل بشر در رشد فردی کودک. کودک چهار دوره را طی می کند و به طور فشرده تحول نوعی را در تحول فردی خودش تسریع میکند. کودک مورخ هوش بشر است. اگر میخواهید روند عقل را مطالعه کنید و در طول تکامل با واقعیت مواجه شوید؛ کودک را مطالعه کنید. زیرا حکمتی در کودکی است.
غروب کودکی در طلوع کودک سالاری؛ برای بهبود جامعه امروز و فردا باید به کودکی دیروز برگردیم. ولی به قول هرمان هسه، ادیب، نویسنده و نقاش آلمانی-سوئیسی: "چه کسی می تواند چنین شهامتی داشته باشد که به کودکیاش برگردد." و همــواره این گزاره حاکم بوده:"خواهی نشوی رسوا، همــرنگ جماعت شو"، چه کسی اجازه میدهد کنش واگرا داشته باشیم تا ما را از این زیست همگرا به زیست واگرا و بیتا هدایت کند.
خداوند در آیه 84 سوره اسراء می فرماید:" قلْ كُلٌّ یعْمَلُ عَلَىٰ شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَىٰ سَبِیلًا."، "بگو هر کس بر حسب ساختار روانى و بدنى خود عمل مى کند و پروردگار شما به هر که راهیافته تر باشد داناتر است." از آنجا که کسی جرأت ندارد بر شکل خود بتند، همواره به شکل هنجارهای تحمیل شده خودمان را میتنیم. همچنین در آیه 14 سوره نوح می فرماید:"وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا"، "و حال آنکه او شما را از نطفهای به انواع خلقت و اطوار گوناگون آدمیّت بیافرید." براستی چه کسی جرأت دارد طور خودش باشد. همه باید طورهمگان باشند.
نظری بر شعرامیلی الیزابت دیکنسون، شاعر امریکایی:
من كسی نیستم (I am nobody)
تو كیستی؟ (Who are you?)
اگر تو همانند من، كسی نیستی (If you are nobody like me)
پس با هم دوكسیم(Then we are two )
مبادا به كسی بگویی (Do not tell anybody)
چرا كه آنان كسی هستند (Because they are somebody)
و ما را تاب نمیآورند (and denyed us)
چه ملالت بار است كسی بودن(How boring is – to be – Somebody!)
اگر كسی نباشی(when you are nobody)
همه كس هستی (then you are everybody)
عین این مضمون را مولوی، شاعرپارسیگوی نامدارایرانی بدین گونه بیان كرده است:
من كسی در ناكسی دریافتم پس كسی در ناكسی در باختم
ناکس به معنای این که همگرا نشویم، کس خودمان و خویش خودمان باشیم، کودک اینچنین است. البته به مرور او را ناکس به معنای اجتماعی بار میآوریم، او را بیکس میکنیم و آن کس فطریاش را به کس اجتماعی و گونههای تقلیدی تبدیل میکنیم.
کودک به مثابه ابرمرد کوچک؛ اوج بزرگ شدن درعمق کودک بودن است. به قول لائوتسه، فیلسوف مشهور چین:"اساس بلندی بر عمق است." اگر می خواهی بالا بروی، پایین بیا. تواضع در دین، نردبان عروج و تنها راهش نزول است.
میرزا عبدالقادر(بیدل دهلوی)، شاعر پارسی گوی هند در اشعارش اشارهای به این موضوع دارد:
به پستی نیز معراجی است گر آزادهای بیدل صدای آب شو ساز ترقی کن تنزل را
بنابراین انسان از نزول به صعود میرسد و کودکی یک نزول صعود کننده است. البته با منطق هنجار ما همخوانی ندارد.
کمال جان آدمی، کودک شدن است؛ کودک بسیار زلال است. البته کودکی نه به معنای پایین آوردن سن بلکه به معنای اینکه در حال سیال، روان، ناب، زلال، بی شکل، بی رنگ، بی صورت کودک قرار بگیریم.
به قول جلالالدین محمد بلخی، مولوی، شاعر فارسیزبان ایرانی:
چونک بیرنگی اسیر رنگ شد موسیی با موسیی در جنگ شد
چون به بیرنگی رسی کان داشتی موسی و فرعون دارند آشتی
مصداقهای بسیاری در این خصوص وجود دارد، از جمله اینکه در فیلم "راههای افتخار اثر استنلی کوبریک کارگردان و نویسنده بزرگ آمریکایی"، شاهد صحنهای هستیم که ترجمان شعر مولوی:" چونک بیرنگی اسیر رنگ شد ، ..." است. ماجرای فیلم مربوط به جنگ جهانی است، در صحنهای از آن سربازها یک زن اسیر آلمانی را برای تفریح به روی سن میبرند، او را وادار میکنند که برایشان آواز بخواند و اسباب شادی آنها را فراهم کند. دختر که وحشت زده بود، در حالی که اشک میریخت، شروع به خواندن آواز کرد. ابتدا سربازها به او می خندیدند اما به مرور این آواز به شکل یک آواز اسطورهای نمادین، بازگشت به کودکی را نشان می دهد بطوری که سربازها با آن همه خشونتی که داشتند با اشکهای خود، دختر آوازخوان را همراهی می کنند و در بازگشت به کودکی، سمفونی یکانگی بین دو جبهه دشمن رخ میدهد. تمام مفهوم اصلی فیلم در این جمله میگنجد: "همه دشمنیها حاصل این است که تو از حال
کودکی خارج شدی." آن دختر یک شعر اسطورهای از کودکی نوع بشر خواند، مثل "اتل متل توتوله" که امروزه بعنوان بی معناترین شعر از آن یاد میشود.
کسوف کودکی در جهان امروز؛ کودک امروز از نظر ماهیت نیروی تخیل دچار ناتوانی و نابسامانی شده است و قدرت ذهنیاش در انبوهی از هجوم آموزههای زودرس بستهبندی شده کاهش یافته است. بطوری که کودک از همان بدو تولد به جای Play ، Game میکند و این خطرناکترین بازی است. زیرا یک بازی بستهبندی و برنامهریزی شده است و کودک منفعل پذیـــرنده است اما در Play کودک فعال خلق کننده است. پیامبـــراکرم(ص) در این راســتا میفرمایند:" اِنَّ التُّرابَ رَبیعُ الصِّبْیانِ"،" خاک، بهار(تفریحگاهِ) كودكان است."
ممکن است این اندیشه به ذهن ما خطور کند که با توجه به اقتضای آن زمان، پیامبر از خاک بعنوان یک ابزار بازی نام برده است. اما با کمی تأمل بر نظر اندیشمندانی همچون ژان پیاژه، روانشناس، زیست شناس، شناختشناس فرانسوی: " گِل بهترین اسباب بازی برای کودک است زیرا شکل پذیرتــرین شیء خاک است و کودک در هر سنی می تواند مداخله کند"، او نیز از خاک بعنوان بهترین اسباب بازی برای کودک یاد می کند چرا که خلاقیت یعنی مداخله در شیء. اما امروزه این را ازکودک گرفتیم، خاک را به ساختمان، ساختمان را به قاعده سپس قاعده را به کودک تحمیل کردیم و کودک درساختمان قاعدهمند Game ، زندانی کنش واکنشهای دیگری است و او تماشاگر انفعالی است.
Play عبادت است نه بطالت، زیرا انسان در آن لحظه ازخود فانی میشود. هانس گئورگ گاد آمر، فیلسوف برجسته آلمانی:"هرگاه از خود فانی شدید، درPlay قرار گرفتید."
خداوند نیز در آیه 29 سوره انفال میفرماید:" یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیئاتِکُمْ وَ یغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ "،" ای کسانیکه ایمان آوردهاید؛ اگرتقوای الهی داشته باشید، خداوند برای شما قوه تشخیص حق از باطل را قرارمیدهد، بدیهای شما را میپوشاند، شما را میآمرزد و خدا دارای فضلی بزرگ است. "
پس اگر از دانش خود تهی شوید خدا به شما دانش میدهد، یعنی کشف میکنید نه کسب. حجاب دانش الهی، حجاب دانش انسانی شما است. Play کشف ولی Game کسب است. بشر امروز، حیرت دیروز را از نسل فردا گرفته است. حیرت وسعت انسان است اما کودک امروز دیگر حیرت ندارد چون در حیرتهای ساختگی غرق شده است.
دعای شریفه "رب زدنی فیک تحیرا" را خداوند متعال از زبان بهترین بنده وآخرین فرستادهاش محمد مصطفی(ص) در قنوت نمازهایش بارها و بارها شنید. سپس در پاسخ به این دعا آیه 114 سوره طه را نازل کرد:"فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ ۗ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یقْضَىٰ إِلَیكَ وَحْیهُ ۖ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا"، " پس بلند مرتبه است و بزرگوار خدایی که به حق و راستی پادشاه ملک وجود است و تو ای رسول پیش از آنکه وحی قرآن تمام و کامل به تو رسد، تعجیل در تلاوت و تعلیم آن مکن و دائم بگو: پروردگارا بر علم من بیفزا."
تصور ما از عبارات کریمه ذکر شده این است که خدایا حیرت و علم مرا زیاد کن. در حالیکه اینگونه نیست بلکه بدین معناست که خدایا به واسطه علم و حیرت، مرا وسعت بده. شگفتی برای گشودگی است نه برای اندوختگی. دین نیز برای گشودگی است. وقتی خداوند در آیه 9 سوره شمس می فرماید:" قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها"، "محققاً هر کس جان خود را تزکیه کند، رستگار میشود." به معنای آن است که از دیوارهای ذهنی و آموزههای بسته بیرون بیا و گشوده شو. Game شما را می بندد و با پاسخهای آماده، ذهن کودک را منفعل و تنبل بار میآورد. در حالیکه Play گشوده میکند.
به قول جان دیویی، فیلسوف مشهور امریکایی:"طرح مسئله، حیات فکر و حل مسئله، مرگ فکر است." ما به واسطه حل مسئله برای کودک، مرگآورانی بیش نیستیم و مصیبت وقتی است که بصورت قراردادی تحسین کودکان باشیم، این خود توهینی بر نفوذ نازکانه دانایان کوچک خواهد بود. جریان تکامل انسان، جریانی وارونه، معکوس و از بالا به پایین است؛ از پیری به نوزادی، از پر بودن به خالی شدن، از پیچیدگی به سادگی، از دانستن به ندانستن، از داشتن به باختن، از شدن به بودن، ... و کودک اینچنین است. بنابراین ما باید بازگشتی وارونه با یک مهندسی وارونه به خودمان داشته باشیم. یعنی هر چه نوزادتر شویم، پیرمغان میشویم و هرچقدر خالیتر شویم، عالیتر میشویم.
خداوند درآیه 13 سوره حجرات میفرماید:" یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ"، "ای مردم ما شما را از یک مرد و زن خلق کردیم و شما را بصورت جماعات بزرگ و کوچکی قرار دادیم تا یکدیگر رابشناسید، همانا گرامیترین شما نزد خدا باتقواترین شماست، بدرستی که خدا دانا و آگاه است." کریمترین شما، تهیترین و با تقواترین شماست. خیلی عظمت میخواهد کسی ساده شود.
الوین تافلر، نویسنده و آیندهپژوه امریکایی در کتاب موج سوم مینویسد:" بی سوادان قرن ۲۱ کسانی نیستند که نمیتوانند بنویسند و بخوانند. بلکه کسانی هستند که نمیتوانند آموختههای کهنه خود را دور بریزند."پس انسان باید از دانستن به ندانستن برسد، از همان ابتدا تزکیه کند و تهی شود؛ کودک بودن است و بزرگسال داشتن.
اریک فروم در کتاب داشتن یا بودن مینویسد:"امروزه اغلب دانشجویان و دانشآموزان Having میکنند یعنی صرفاً برای کسب نمره مطالعه میکنند و کمترکسی برای کسب دانش میخواند."
شیخ عین القضات همدانی، حکیم، نویسنده، شاعر، مفسر قرآن، محدث و فقیه ایرانی نیز میگوید: "دریغا مردم در بند آن نیستند که چیزی بدانند، بلکه در پی آنند خلق در ایشان اعتقاد کنند که عالمند."
نظریه گابریل خوزه گارسیا مارکز، نویسنده، روزنامهنگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی دراین خصوص:"تفکر کودک Being و تفکر بزرگسال Having است." کودک تنها به نفس فکر میاندیشد نه به پیامدش و سودی که ممکن است در پی داشته باشد. بنابراین هرگاه به Being کودکی بازگردیم، دانش محض و من ناب محض حاصل خواهد شد. به قول آندری تارکوفسکی، شاعر، کارگردان و فیلمساز نامدار روسی:"کودک هرچقدر بزرگتر می شود از بلوغش کاسته و کوچکتر می شود، ما نیز همواره کمتر از گذشته خود بالغ میشویم."
بنابراین بلوغ واقعی در کودکی است. بشر به لحاظ نوعی و فردی همواره کمتر از گذشته خود بالغ میشود. زیرا که سقف بزرگی، زیر کودکی ما است و باید به کودکی برگشت. بلوغ کودک درشهامت، صداقت، ... است. همه آنچه که فیلسوفان تلاش دراثبات آن دارند، کودک بی آنکه بداند به آن عمل میکند؛ کودک وسیع است و بزرگسال محدود،
کودک بازاست و بزرگسال بسته، کودک هموار است و بزرگسال ناهموار، کودک منعطف و منبسط و بزرگسال منقبض و منجمد است. کودک سبکبال و پر است،... پس بلوغ یعنی وسیع، باز، هموار، منعطف، سبکبال، ...
با نگاهی اجمالی به پیشینه و روند ادبیات کودک و نوجوان چه درایران و چه در سایر اقوام و ملل، در کلیترین تقسیمبندی از نظر کارکرد قصه در ذهن کودکان دو نو ع رویکرد حاکم است:
رویکرد تراکمی و محصولگرا: با جهتگیری کمی، طولی و خطی که کارکرد آن معطوف به ذهناندوزی کودک بوده.
رویکرد تحولی و فرایندگرا: با تأکید بر جنبه کیفی، حلقوی و جانبی که کارکرد آن معطوف به ذهن ورزی کودک بوده است.
امروزه وجه غالب ادبیات ما ادبیات تراکمی و محصولگرا است. بدین گونه که نتیجه و پیام قصه بطور مستقیم برای کودک بیان میشود. در اینصورت کودکان به این فکر نمیکنند که چه چیزی را فهمیدند بلکه به این می اندیشند که بزرگترها انتظار شنیدن چه عباراتی را دارند. در حالیکه رویکرد فرایندگرا، مصداق آیه 6 سوره فاتحه:"اهْدِنَا الصرَط الْمُستَقِیمَ"،"خدایا ما را به شاهراه استوار هدایت فرما"، است. بشر نشانه راه را میخواهد تا خودش راه برود. هوارد گاردنر، روانشناس امریکایی در کتاب unschooled mind می گوید:"ذهن کودک باید غیرمدرسهای باشد، تکلیف و درس،... معنا ندارد. معلم باید به فرایند و چگونگی رسیدن، نمره بدهد نه به رسیدن." خداوند درآیه 63 سوره فرقان میفرماید:"وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا" ، " و بندگان خداى رحمان كسانىاند كه روى زمین به نرمى گام برمىدارند و چون نادانان ایشــان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مىدهند." امام صادق(ع) از راز هونا پردهگشایی کرده و میفرماید:"منظور از هونا کسی است که منطبق با مدار هستی است." یعنی به مانند ماهوارهای که درمدار خودش روان و سیال و فارق ازهر حرکت بیرونی، میگردد. کودکی چنین است، هونا( روان و سیال) و اگر چنین فردی یافت شود، او همان عبادالرحمن است.
پرسش و پاسخ:
پرسش:
اگر امکان دارد حکایت "اتل متل توتوله" را بیشتر توضیح دهید.
پاسخ:
قصههای ما در ابتدا بسیار بالغانه بوده اما امروز بسیار ناشیانه شده است. آغاز قصه، عبارت یکی بود، یکی نبود، پاردوکس و تنش معنایی است که به ذهن آدمی چنگ میزند و کودک را دچار تعارض میکند. امروز هم، یکی هست و یکی نیست چون خدایی هست و بقیه نیستند « الّا وَجهَ هُو ». در هزاران سال دیگر نیز چنین است.
یکی بود، یکی نبود، درس توحید، معرفت، آزادی از ذهن شرطی شده، ... است و سخن بسیاردارد. عبارت روزی بود و روزگاری نیز زمان و مکان ندارد. به مانند قصهای و یا ماجرای فیلمی که زمانی برای آن تعریف نشده اما در واقع سلوک و ریاضت نفس است. در گذشته قصه را با این جملات(بالا رفتیم ماست بود، پایین اومدیم دوغ بود، قصه ما دروغ بود) به پایان می رساندیم. اما برای اینکه تصور بدآموزی میرفت، امروزه آنرا تغییر داده و به این حالت (بالا رفتیم دوغ بود، پایین اومدیم ماست بود، قصه ما راست بود) بیان میشود. غافل ازاینکه معنای آن این است که قصه ابزاری بیش برای توسعه آدمی نیست واین وارونگی عبارات، چیزی را عوض نمیکند. بدین واسطه هیچگاه نباید همانندسازی کرد و محدود به قهرمان داستان شد. منظور ازعبارت"وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا " درآیه 114 سوره طه: " فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ ۗ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یقْضَىٰ إِلَیكَ وَحْیهُ ۖ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا" این است که خداوند تو را زیاد کند نه این که علمت را افزایش دهد." اگر پشت این عبارات؛ سواد اُمی و یا سواد فرزانگی بوده، هر دو یکسان است. زیرا غایت اُمی بودن، فرزانگی و غایت فرزانگی،اُمی بودن است. اغلب پیشرفتها با سوادهای فطری زمینهسازی میشود. هر آنچه که فرم باشد همه موضوعات در آن جای میگیرد، مانند شعر"اتل متل توتوله". اشعار حافظ فرم محض است زیرا مُلحِد و مُوحِد از آن بهره میگیرند.
آب حیوانش ز منقار بلاغت میچکد زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است
مولوی نیز در اوج عرفان به فرم میرسد و دست از نصیحتهای مثنوی بر میدارد.
ای مطرب خوش قاقا تو قیقی و من قوقو تو دق دق و من حق حق تو هی هی و من هو هو
بنابراین انسان به جایی می رسد که فرم است،حروف مقطعه در قرآن مانند: الم( الف لام میم) نیز فرم هستند؛ چه بسا که رازی بین خدا و رسول خدا میباشند. شعر"اتل متل توتوله" ذهن را باز میکند و پیام آن این است که خود را به هیچگونه زمان و مکانی محدود نکنید. تناقضهای بسیاری در آن مشهود است، زبان کردی، لری، فارسی، ... نیز در آن هویدا و به لحاظ زمانی و مکانی جام جهان بین است. همچنین به لحاظ وزن، فرم، موسیقی، ... سخن بسیار دارد.
پرسش:
دیدگاهی در ادبیات مفهوم کودکی مطرح شده که مرزی برای کودکی قائل نیست، نظر شما در این مورد چیست؟
پاسخ:
همه بحث ما این بود که مرزی برای سن تقویمی نگذاریم و حال کودکی در بزرگسالی داشته باشیم. این بازگشت یک بازگشت ارتجاعی نیست بلکه یک بازگشت ارتجالی است، ارتجالی به معنای روان و سیال بودن تا بتوانیم به طور خودکار به کودکی خود بازگردیم. تنها زمانی که آسان و بی تکلف شویم همه مرزهای سنی ما از بین می رود و همه کودک میشویم. درچنین حالتی؛ بی رنگی، بی مرزی، بی صورتی، همه موضوعاتی که امروزه تحت عنوان مرزهای جغرافیایی و عقلانی از آن یاد می شود، ... از بین می روند. من هم معتقدم آن نظریه، یک نظریه تقویمی نیست بلکه نظریه حال و احوال و سلوکی کودک است و این را باید بتوانیم بعنوان یک فرهنگ زیست کنیم، نه اینکه ترویج دهیم. هر چه در قالب تبلیغ و فرهنگ آموزش دهیم، حاصل آن چیزی نخواهد بود، همانا که کودک چیزی از زندگی نمیداند ولی غرق در زندگی است. در حالیکه ما هزاران موضوع از زندگی میدانیم ولی با زندگی بیگانه هستیم. کودکی که غرق در شادی است اما هیچ چپز از شادی نمیداند، همانگونه که ما راه کار و فرمولهای بسیاری از شادی میدانیم اما شاد نیستیم. کودک هیچ ادله و برهانی درمورد صداقت نمی داند، اما غرق صداقت است. زمانی که کودکی را صورتبندی می کنیم، اینچنین می شود. ایراد هایگل به افلاطون:"افلاطون بزرگترین دشمن تفکر است."، او معتقد است افلاطون
تفکر بشر را صورتبندی عقلی کرد؛ چرا که زیست بشر قبل از افلاطون دانش او محسوب میشد و برعکس، در حالیکه متافیزیک آنرا مختل کرد.
امام صادق(ع) میفرماید:"اَلْعِلْمُ مَقْرُونٌ إِلَى اَلْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَ مَنْ عَمِلَ عَلِمَ وَ اَلْعِلْمُ یهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلاَّ اِرْتَحَلَ عَنْهُ"،" علم جفت با عمل است، هر كه خوب بداند عمل كند و هر كه بدرستى عمل كند بداند، علم فریاد به عمل كند و اگر پذیرا شود بپاید و گر نه بكوچد." پس آن که عمل میکند؛ میداند و همین که عمل میکنی، دانش تو است، نه اینکه دانش تو محدود به نوشتن کتاب و یا مقالهای شود. بنابراین مردمان در گذشته خوشبخت، صمیمی، به یکدیگر وفادار،خوب، ... بودند، بی آنکه بدانند خوشبختی، صمیمیت، وفاداری، خوبی، ... چیست؛ امروزه هزاران راه برای خوشبختی میدانیم اما خوشبخت نیستیم. مردمان در گذشته به یکدیگر عشق میورزیدند، بی آنکه بدانند عشق چیست ولی امروزه عاشقانهترین افراد ما، ابزاری عشق می ورزند و به همسر، فرزند، ... نگاه ابزاری دارند. کودکی نیز چنین است، اگر بخواهیم به کودک شدن هشیار باشیم، کودک بودن را از دست میدهیم.
پرسش:
با وجود تناقضهای (ریا، تظاهر، نقش بازی،...) بسیار در جامعه امروز؛ کودکان دچار اشتباه و خودفراموشی می شوند. به نظر شما برای صیانت از کودکیمان، با این شرایط موجود چه باید کرد.
پاسخ:
اینکه ما بزرگسالان چگونه به خلوص کودکی برگردیم، دردی عظیم است. باید از این عادتزدگی و آشنازایی و آشنازدایی سیرو سلوک کنیم تا مفهوم آیات 83-82 سوره ص:" قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴿۸۲﴾إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴿۸۳﴾"، "شیطان گفت پس به عزت تو سوگند كه همگى را جدا از راه به در مى برم(۸۲)مگر آن بندگان پاكدل تو را(۸۳)" را درک کنیم. تمام راز اینجاست، کسی که اخلاص برای ریا ندارد خودش هم نمیداند که مخلِص شده است. مخلِص کسی است که با منیت خودش اخلاص می ورزد و هنوز نفس به خاطر موضوعی باقی است حتی برای بهشت و
جهنم. با توجه به این آیه می توان به لایه عمیق انسان شناسی قرآن پی برد. براستی اعجاز در کجاست؟، قرآن کریم چه کندوکاوی و چه برشهایی به این سازههای زیرساز بنیاد انسان زده! و شیطان چه شناخت عمیقی به انسان دارد!
به قول فریدریش نیچه، نویسنده، فیلسوف و منتقد ادبی آلمانی: "از آنجا که شیطان بزرگترین چشمانداز را نسبت به خداوند دارد، از او بسیار دوراست." و او میگوید مخلَصین خودشان را در اخلاصشان فانی کردند، اخلاص کودکی چنین است. وقتی دوگانه و چندگانه باشیم، گمراه هستیم. قرآن در راستای خلوص و صداقت راه حلی از نوع خلوص و صداقت کودک به ما داده است. این که چه راهکاری داریم، راهکارهای تربیتی در تعامل بین دو قطب سیال مربی و متربی در لحظات آنی خلق میشود و از جانب کسی داده نمیشود. معمولاً ازدل بینش، روش زاده میشود و روش بدون بینش مانند سوزن بدون نخ است. در روش مشکل حل نمیشود بلکه در بینش و منش است که مشکل حل میشود.
پرسش:
با توجه به اینکه آموزش در مدارس تیزهوشان با استرس همراه است و با برنامههای سنگین، شاد زیستن کودکان را تحتالشعاع قرار میدهد، نظر شما در خصوص هدایت شدن کودکان به این مدارس چیست؟
پاسخ:
اولاً من همواره به یک جامعه نرمال معتقدم، چراکه طبقهبندی و دستهبندیها(تیزهوش، عقب مانده، ...) خلاف منحنی نرمال و نرم خلقت است. دوماً درهر حدی که از کودکان انتظار داشته باشیم، آنها بیش از آن حد پیشرفت خواهند کرد اما هرگاه بیش از یک حدی که برایشان تعیین کردیم از آنها انتظار داشته باشیم، کمتر از آن حد پیشرفت میکنند. زیرا پیشرفت به معنای رشد خطی، طولی و تراکمی نیست بلکه پیشرفت عمقی و جانبی است. بنابراین کودک در مدارس تیزهوشان، رشد طولی و خطی دارد نه پیشرفت عمقی و جانبی. زیرا رشد و تحول چیزی فراتر از دانش است. هوش، ظرفیت است یعنی ظرف را گسترش بدهیم درحالیکه ما مظروف را متراکم میکنیم. هرچقدر ظرف و فرم توسعه پیدا کند، کودک تیزهوش است، دانش او نشان تیزهوشی نیست.