« آموزه های عاشورایی»

شرح فیلم و صوت

دکتر محمدرضا سنگری 

فارغ التحصیل دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران

شاید این پرسش را بدون استثنا هر کس در طول زندگی خودش بارها از خود و دیگران پرسیده باشد. به نظر می رسد اگر مولانا گفته « روزها فکر من اینست و همه شب سخنم » پرسش همه انسان ها هم هست. چرا آمدیم؟ اینجا برای چه کاری آمده ایم و فرصتی به نام عمر قرار است چه چیزی را رقم بزند. آمدن و رفتن برای چیست ؟ این مرگ و زندگی چرا در حال اتفاق افتادن است ؟

خدا یک پاسخ زیبا و شیرین و کوتاه به این موضوع و مسأله داده است و جای تعجب است که خیلی ها در پاسخ به این سوال از خود خدا نمی پرسند که چرا ما را آوردی ؟

در آغاز سوره ملک خداوند اشاره دارد : اَلّذی خَلَقَ المُوت وَ لِیَبلُوَکُم اّیُّکُم اَحسَنُ عَمَلا... ذهن های بیدار مخاطبان و نگاه تیزبینانه آن ها از همین اول متوجه می شود که از کجا قرار است بحث ، وارد کربلا شود و از کجا به حادثه کربلا پرداخته خواهد شد ؟

اَلَّذی خَلَقَ المُوت و الحَیاه.... خیلی جالب است خداوند مرگ را هم حیات می داند . ما مرگ را پایان آفرینش و خلقت می دانیم ، « بودن » می دانیم. اما خداوند می فرماید مرگ آفرینش است. مرگ یک ولادت است، تولد است. الّذی خَلَقَ الموت اتفــاقا اول موت را می آورد بعد حیات را . « لِیَبلُوَکُم »« لِ» برای این است که دلیل را مطرح می کند. قرار است اینجا یک آزمون گاه باشد. دنیا یک فرصت است آزمون است. ما دائم در حال آزمون هستیم . برای چه ؟ لِیَبلُوَکُم اّیُّکُم اَحسَنُ عَمَلا تا کدام یک از شما زیباترین عمل را انجام دهد. پس زیستن فرصتی برای خلق زیباترین کار است . نه کار خوب ، ما می توانیم کار خوب بکنیم می توانیم خوب تر بکنیم و می توانیم خوبترین کار را بکنیم.

بسیاری از اوقات خوب ما بد است چون می توانستیم خوب تر انجام بدهیم. هستند کسانی که کارهای خوبی می کنند ولی به نظر می رسد باید آن ها را محاکمه کرد ، مؤاخذه کرد. چون می توانستند در افقی فراتر بایستند و می توانستند کاری بزرگتر را رقم بزنند. ما خیلی وقت ها دچار این مسأله هستیم . در پایان روز وقتی جمع بندی می کنیم می بینیم چند کار انجام داده ایم ، کارهای خوبی . اما اگر به درون خود برگردیم و یک مونولوگ و یک گفتگوی درونی با خودمان داشته باشیم که تو می توانستی امروز بهتر از این باشی . قطعا پاسخ ما همین است : آری ، می توانستم.

پس در حقیقت هدف خلقت آن روز صورت نگرفته است. ما باید زیباترین عمل را انجام بدهیم اما اگر قرار باشد زیباترین عمل را انجام بدهیم زیباترین عمل همسایه بزرگترین رنج است هیچ کار بزرگی نیست که از معبر رنجی بزرگ عبور نکند. این قطعی است . خداوند در قرآن می فرماید که بدون استثنا همه شما از جهنم عبور می کنید تا به بهشت برسید.

بعضی ها این را خوب نفهمیده اند یعنی چه ؟ هرکه اهل بهشت است باید از جهنم عبور کند ؟ ما تا جهنم رفتارها را تحمل نکنیم وارد بهشت نمی شویم و حتی اینجا اگر قرار باشد بهشت بیافرینیم باید تلخی ها را تحمل کنیم. اصلا شیرینی وقتی شیرین است که انســان قبل از آن یک تلخی را چشیـده باشد. آن جا لذت آن شیرینی را با همه وجود می تواند بهتر و زیباتر ادراک کند.

وقتی حضرت زینب می گوید کربلا زیباست الان می توانیم بفهمیم که این زیبایی کجاست. با این موضوع و مثالی که زده شد می توانیم بیشتر ابعاد این مساله را دریابیم. پیغمبر در مسجد نشسته بود و اصحاب حلقه زده بودند . می دانید که معمولا پیامبر دایره وار می نشست. بهترین نوع نشستن دایره وار است و هر کس در دایره نفر اول است و در بالاترین جا قرار گرفته و پایین و بالا ندارد. پیغمبر در جمع یاران در مسجد نشسته بود یک دفعه یک عرب وارد شد. ژولیده و آلوده و وقتی وارد شد گفت : این الکذاب ؟ دروغگو کدام تان است؟ منظورش پیغمبر بود. یاران برآشفته شدند و خواستند عکس العمل نشان بدهند اما پیغمبر با اشاراتی نشان داد که آرام باشید. درکتابی به اسم «سنن النبی» از مرحوم علامه طباطبایی ، همه ویژگی های پیغمبر ذکر شده است . یک خطبه که خود امام حسین  (ع) دارد که 23 ویژگی ظاهری و 27 ویژگی سلوک پیامبر و ویژگی باطنی ایشان را گفته است. در کتاب دیگری به نام «فرهنگ جامع سخنان حسین بن علی » تمام حرف های امام حسین ( ع ) در طول زندگی ایشان جمع آوری شده است. البته این کتاب عربی بوده به اسم موصوعه الحسین که ترجمه شده توسط علی معیری .

در این کتاب می گوید حالت دستان پیامبر چگونه بوده است وقتی میخواست پیغمبر حالتی را به کار بگیرد. ما بخشی از تصویر بدنی خود یا زبان بدن مان توسط دست های مان است. صدشکل دست انسان به خود می گیرد . حداقل تا جایی که بررسی کرده اند.

حالت دست انسان ترجمان بخشی از شخصیت او است. یاران پیغمبر حالت ایشان را می دانستند که مثلا وقتی ناراحت بودند دست شان را برمی گرداندند یا وقتی می خواستند اشاره کنند ، ژست های پیغمبر ژست های خاصی بوده است.

این عرب لحظه ای بعد سوسماری را که با خودش آورده بود و زیر لباسش پنهان کرده بود را به جمع یاران پیغمبر انداخت.

در این لحظه اگر ما بودیم و کسی در این سالن را باز می کرد ، توهین می کرد و بعد از توهین کردن چند تا سوسک ، چند تا موش در این جلسه می انداخت و جلسه را به هم می ریخت هر کدام به سهم خودمان سعی می کردیم عکس العملی داشته باشیم به زبانی ، به بیانی یا به دستی. یاران خواستند عکس العملی نشان بدهند که در این موقعیت ، پیغمبر خودشان بلند شدند و آمدند و دست این عرب را گرفتند و از مجلس بیرون بردند.

وقتی پیامبر او را بیرون از مجلس بردند گفتند مشخص است که شما خسته ای ، از راه دوری آمده ای ، گرسنه ای ، در خانه غذا هست دست او را گرفت و به خانه اش برد . به دخترش گفت آب بیار . فاطمه (س ) آب می ریخت و پیامبر دست و صورت او را می شست و او را تمیز کرد. شخصا موهایش را شانه می زد. عرب ژولیده را که از دل بیابان آمده مرتب کرد لباس برایش آورد. غذا برایش آورد. عرب در هم شکست و گفت کسی چه می داند من چقدر بدبختم. چه گرفتاری هایی در زندگیم دارم. من شش دختر دارم که یکی از یکی زشت تر هستند. کسی به خواستگاری شان نمی آید و یکی از یکی پر خورتر هستند. شما فکر کنید که دچار چنین مشکلی باشید چه حالی خواهید داشت ؟ پیغمبر با مهربانی فرمود اگر غذایی بخورند شاید آب و رنگی زیر پوست شان پیدا شود. حالشان بهتر شود و زیباتر شوند. من آماده ام کمکت کنم. دوستان من هم در مسجد دوستان خیلی خوبی هستند. می خواهی پیش آن ها برویم و با دوستانم دوست شوی؟ حالا او توهین کرده اما پیغمبر این طور رفتار می کند او را در هم شکسته است. این روش را روش «شرمنده کردن » می گویند.

یک نکته ای از عیسی مسیح می گویند که : اگر بر گونه راست سیلی زدند گونه چپت را عرضه کن و اگر عبایت را کشیدند ردایت را هم بده. ما می گفتیم این ذلت است گاهی وقت ها باید از روش شرمنده کردن استفاده کرد و آدم ها را تربیت کرد. من مثلا اختلاف با دوستم پیدا کرده ام و یکی زد به من ، من می گویم بفرما مطمئن باشید دیگر نمی زند، تمام شد. آنقدر پیغمبر محبت کرد به او که او میگفت خدمت دوستانت می رسم پیغمبر دست او را گرفت و به جمع دوستانش برد و گفت این دوست من است.

چون ظاهرا ، ظاهر جدیدی پیدا کرده بود و تمیز شده بود، یاران کمی درنگ کردند. پیغمبر گفت او عائله زیادی دارد هر کدام از دوستان کمکی کردند. بعد از او پیامبر بالای منبر رفت و گفت اگر شما رابه اختیار خودتان می گذاشتم او را جهنمی می کردید و ما را هم جهنمی می کردید. بعد اشاره کرد اگر می خواهید خود را و دیگران را به بهشت برسانید جهنم رفتارشان را تحمل کنید. این کلیدی است برای رفتارهای ما. شاید بخشی از بحران های خانواده های ما این است که چنین چیزی را تحمل نمی کنند. تحمل جهنم برای رسیدن به بهشت. اخم ها را تب آوریم تا لبخندآفرینی کنیم. لبخندها از گذرگاه پایان پذیری اخم ها به وجود می آیند.

حالا چرا کربلا زیباست؟ چرا زینب گفت : کربلا زیباست؟ حالا می توانید بر اساس این مسأله تبیین کنید. تغییر یک موقعیت منفی به مثبت این می شود زیبایی. خدا در قرآن می فرماید : وقتی که رمه ها و چارپایان به چراگاه می روند و باز می گردند جمال اتفاق می افتد. شتر به بیابان می رود خار را می خورد و در برگشت این خار را به شیر تبدیل می کند.گوسفند علفی را که پست و بی ارزش است می خورد و بر می گردد شیر می آفریند. خدا می گوید این زیبایی ست. یعنی بتوانید یک مسأله منفی را به مسأله مثبت تبدیل کنید. موقعیت های منفی را چنان تغییر بدهید که مثبت شوند. تبدیل موقعیت منفی به مثبت یعنی زیبایی آفرینی. کربلا تبدیل مسأله منفی به مثبت بود. آمدند همه چیز را تمام کنند اما همه چیز درست شد. درچه چیزی ؟ در انبوه و بارش رنج ها ،  غم ها، طعنه ، توهین ، تمسخر ، نیزه ، شمشیر و تیر . هفت حربه را در کربلا به کار بردند و این موقعیت منفی را مثبت تبدیل کردند و این هنر است.

زیبایی در این است که بتوانید بد را خوب کنید. بد را بدتر کنید یا فقط با خوب ها خوب باشید این هنر نیست.

به کربلا با چهار رویکرد می توان نگاه کرد :

  • نگاه اول که متداول ترین نگاه است و انبوه آثار ما در این حوزه است نگاه « سوگ » است. مرثیه است . اندوه است. دیدن کربلا در هیأت یک تراژدی است. البته کربلا تراژدی است. هر صحنه ای را آدم نگاه می کند غمبار است. 23 کودک و نوجوان در کربلا داریم. دوستان عزیز ما ، مربیان کانون روی این شخصیت ها کار کنند. حداقل 23 منظومه می توان برای این ها نوشت. اینجا سوال مطرح می شود که آیا خوب است ما به سوگ بپردازیم ؟ خوب است ما برای بچه ها صحنه هایی از کربلا را بگوییم که اشک آور باشد و بچه ها گریه کنند؟ این گریه چه تأثیری می تواند داشته باشد؟ چقدر از عنصر گریه و سوگ ما می توانیم بهره گیری کنیم ؟

نکته اصلی این است مگر می توان ازکربلا گفت و سوگ در آن نباشد. بنابراین ما نمی توانیم کربلا را طوری بگوییم که اندوه و اشک در آن نباشد. مگر اشک جزء جدایی ناپذیر وجود انسان نیست؟ کودک گریه دارد و اتفاقا پیغمبر اسلام گفته من بچه ها را به پنج دلیل دوست دارم. یکی به این دلیل که گریه می کنند. گریه تقویت عاطفه بچه هاست. گریه زمینه سازی درونی برای پذیرش است نه این که در گریه متوقف شویم. اشکال عمده این است که عمدتا گریستن را مقصد می دانند نه راه. خوب به این نکته کلیدی توجه فرمایید گریه مقصد نیست یک معبر است. یک گذرگاه است که ما درون را شخم بزنیم. هیچ کس در اشک دروغ نمی گوید. حالت شکفتن چشم هایمان ، صادقانه ترین لحظه های زندگی مان را طی می کنیم. اشک وقتی بر خوبان باشد، پیوند زدن فرد با خوب است. ما خیلی از آدم ها را می فهمیم رفتند اما اشک نمی ریزیم چون نمی شناسیم. اما اگر در آن ها یک خوبی بشناسیم یک زیبایی رفتاری دیده باشیم وقتی خبر رفتن شان را بشنویم اشک می ریزیم. اشک بر خوبی است. اشک بر زیبایی است. در عاشورا مرور خوبی است مرور زیبایی است. غصه خوردن برای آن است که چرا این خوبان را درک نکردند و خیلی راحت آن ها را از بین بردند.

نگاه سوگ را نباید نادیده گرفت اتفاقا در حوزه روایات ما خیلی به آن تأکید شده حتی خیلی وقت ها گفته شده ژست گریه بگیرید « تباکی » . تباکی یعنی حالت گریه. حالت حزن هم ایجاد شود خوب و ارزنده است.

  • اما رویکرد دوم که می توان به کربلا داشت « رویکرد حماسی » است. ما کربلا را در یک حماسه ببینیم و بعد نگاه حماسی بکنیم و پرداخت حماسی . مثلا بگوییم یک انسان هایی در عطش در محاصره نسبتشان 1 به 285 بود. مجموع آن چیزی که آن طرف شکل گرفته 33000 نفر است و این طرف هم مجموع یاران اباعبداا... به 145 نفر می رسد. این گزارشی است که امام محمدباقر ( ع ) داده است. یعنی در مقابل هر نفر ، 285 نفر ایستاده اند. اصلا معادله نظامی نیست. آن سو کاملا با آب پیوند دارند این سو تشنه اند ، گرسنه اند ، در محاصره اند ، سلاح شان اندک است. زن و بچه دارند و این زن و بچه بی تابی می کنند. در این موقعیت می جنگند و رزمی می کنند که واقعا فراتر از مرز باورهای ما است اتفاق می افتد.

در جمع دوستان شاعر صحبتی مطرح شد که شما چه وقتی  شعر می گویید و به اصطلاح کی شعرتان می آید؟ به قول جامی شعر برای شما اتفاق افتاده باشد چه می کنید ؟ یا به قول حافظ فراغتی و گوشه چمنی پیدا می کنید و آنجا شروع می کنید به شعر گفتن. اما اگر دست داعش افتاده باشید این خنجرها کشیده و منتظر لحظه ای هستند که سرت را جداکنند ، آماده اند که گلوله را در مغزت خالی کنند و به شما بگویند در این لحظه شعر بگویید آیامی توانید ؟

در تحلیل کربلا می توان شهدای کربلا را در روز عاشورا به 7 دسته تقسیم کرد.

یک دسته مربوط به تیرباران صبح هستند. بعد از حدود ساعت 03/6 که که آفتاب در کربلا در روز عاشورا طلوع می کند امام شروع به صحبت با دشمنان کرد. مثلا نزدیک به یک ساعت بعد یعنی حدود ساعت7 در کربلا تیرباران شروع شد و 51 نفر از یاران امام حسین در تیرباران صبح شهید شدند. مرحله بعد ، جنگ تن به تن است که 47 نفر شهید شدند. ساعت 47/11 که اذان ظهر عاشورا است 47 نفر بعد هم شهید می شوند.

در آن 51 نفر شهید تیرباران صبح یکی هست به نام جناده بن حارث انصاری که از اصحاب پیغمبر بوده و الان کنار پیغمبر قرار گرفته است.ایشان تیر خوردند و به شهادت رسیدند و الان پسر یازده ساله اش می خواهد به میدان برود. فکر میکنم فردوسی رجز این بچه را دیده و شاهنامه را سروده است.

وقتی داشت از کنار این شهیدان عبور می کرد که یکی از آن ها پدرش بود پیراهن سفید هم پوشیده بود ، شمشیری که به کمرش بسته بود روی زمین خط می انداخت چون از قدش بلندتر بود. وقتی خواست که به میدان برود امام گفت برگرد مادرت تنهاست اسم مادرش بحریه بود . بحریه یعنی چه ؟ یعنی دریا

دریا در کنار ساحل کربلا ایستاده بود و فرزندش را تشویق می کرد که برود به میدان و بجنگد. وقتی امام به او گفت برگرد گفت این لباس را مادرم بر تن من کرده است و او مرا آماده کرده. من اول از مادر اجازه گرفتم. امام برگشت و دید مادر ایستاده است . این بچه وقتی به میدان رفت مادر در کنار میدان ایستاده بود و او را تشویق می کرد و شما حتما قسمت اول رجزش را شنیده اید.

اَمیری حسین و نِعمَ الامیر  این را الان توی هیأت ها و این گوشه و آن گوشه می خوانند. سُرورُ فؤاد البَشیر النَّذیر علیُّ و فاطمه والِدا و هل تَعلَمون لَهُ مِن نَذیر؟ سوال کرد این سوال است. این بچه سوالی کرد و سوال خودش را پاسخ هم داد. در میدان در حالی که دارد می چرخد رجز میخواند یازده سال. له طلعَة مثل شمسٍ ضُحی له غرة ً مثل بدر المُنیر

سر این بچه را بعدا به سمت مادرش پرتاب کردند مادر این سر را بعدا به میدان برگرداند و پرتاب کرد و گفت ما چیزی را که در راه خدا دادیم پس نمی گیریم. یک حماسه است واقعا. خیلی حماسه بزرگی است. عمق میدان کربلا 485 متر بوده این مطالب دقیق بررسی شده است. اگر الان شما را بیرون ببرند به یک سالن مثلا حدود 485 متر و زره تن شما بکنند و کلاه خود سرتان بگذارند و بگویند این 485 متر را فقط بدوید مطمئن باشید 10 لیوان آب خواهید خورد آنقدر عرق خواهید کرد ولی فکر کنید 16 بار حضرت ابالفضل این مسیر را طی کرد. گاه رفته میدان گاه جنگ کرده گاه رفته زخمی ها را از میدان آورده و الان رفته در آب. خیلی حماسه بزرگی ست . وارد آب ، تشنه ، آب فراوان ، می توانست آب بخورد. حسین راضی نبود ؟ آب کم می شد ؟ اگر آب نمی خورد و مشک ها را به خیمه می رساند مجبور بود سهمی از آن مشک ها را بخورد و لذا مشک ها کم میشد پس باید همین جا آب میخورد . اما نه ، خیلی حماسه است. گفت حسین مرگ می نوشد تو آب بنوشی ؟ کودکان تشنه اند تو بخوری ؟ این رسم دینداری نیست. شما درس قشنگ تر از این می توانید بدهید ؟ حماسه پرشکوه تر از این می توان یافت ؟کربلا سرتاسر حماسه است و برخی پرداخت و رویکردشان به عاشورا راه حماسی است. انسان همیشه به حماسه نیازمند است. شما روزانه به حماسه نیازمندید. چون دایم می خواهید تصمیم بگیرید و در تصمیم هایتان باید روی چیزی خط بکشید خیلی سخت است.

          در حسرت آن کفی که برداشت                                          از آب فرو نهاد و بگذاشت

          هر موج به یاد آن کف و چنگ                                           کوبد سر خویش را به هر سنگ

          چون ماه شب چهارده برآید                                               دریا به گمان فراتر آید

          ای بحر بهل خیال باطل                                                  این ماه کجا و بوالفضایل( موسوی گرمارودی )

میگه شب های بدر که میشه ماه که میاد دریا میاد بالا به اصطلاح  به این می گویند حُسن تحلیل یعنی برای هرچیزی یه علت قشنگ و شاعرانه قایل شوید. میگه آب که جزر و مد پیدا میکنه فکر میکنه دوباره ابالفضل اومده شاعر داره بهش میگه که بهل این خیال باطل را. ابالفضل کجا و ماه کجا .عظمت انسان اینجا معلوم میشود. اگر روی خودت خط کشیدی بزرگ می شوی. خدا دور تو خط می کشد و فرشتگان دورت می چرخند. ابالفضل روی خودش خط کشید.

        خطی کشید روی تمام سوال ها                                            تعریف ها معادله ها احتمال ها

تمام اینها را حذف کرد. پس رویکرد دومی که می توانیم به کربلا داشته باشیم رویکرد حماسی است. شما می توانید از ظرفیت های حماسی کربلا بهره گیری کنید زینب حماسه نیست ؟ حماسه است. دختری حدود چهارده پانزده ساله در کربلا مثل سکینه حماسه نیست ؟ فاطمه صغری حماسه نیست ؟ در کتابی با عنوان « فاطمه  عاشورا » سعی شده است شخصیت فاطمه دختر امام حسین در کربلا ترسیم شود . این خانم چه حماسه ها رقم زده و دست کم از زندگی این فاطمه میتوان ده تا دوازده داستان فوق العاده قشنگ برای بچه ها فراهم کرد. اینها سرمایه های ما هستند که می توانیم سراغشان برویم .

  • ضلع سوم یا رویکرد سومی که نسبت به کربلا صورت گرفته « رویکرد عارفانه » است که در این زمینه هم ما تولید فراوان داریم. حداقل چهار اثر بزرگ در تاریخ حدود 200 ساله اخیرمان داریم که نگاه عارفانه به کربلا کرده اند. یعنی گفته اند کربلا عشق بازی بود. عشق بازی با خدا بود.

               عنقای عشق را هوس آشیانه بود                               غوغای کربلا همه در ره بهانه بود

کربلا صحنه عاشقانه هستی ست و زیباترین تابلوی عاشقانه و عارفانه جهان. کسی که بهتر از همه به این موضوع پرداخته و بهترین اثر را خلق کرده عمان سامانی است .کتابی دارد به اسم گنجینه اسرار .خیلی خواندنی است .یکی از زیباترین صحنه های که توصیف می کند صحنه وداع اباعبدا...است این که حضرت زینب اومده.

پس به جان با خواهر استقبال کرد                                                         تا رُخش بوسد الف را دال کرد

کیست این پنهان مرا در جان و تن                                                       کز زبان من همی گوید سخن

این که گوید از لب من راز کیست                                                        بنگرید این صاحب آواز کیست

کتاب با این دو بیت شروع می شود که سال های پیش اول این دو بیت را می خواندند و بعد اذان گفته می شد. خیلی کتاب خواندنی است تمام صحنه های کربلا را تفسیر عارفانه کرده چرا علی اکبر به میدان می رود و دوباره برمیگردد چرا این کودک می آید. همه چیز تحریر عارفانه است در باب علی اصغر، حضرت قاسم.خود شهادت اباعبدا...

کتاب دیگری در کنار این کتاب است به نام « آتشکده نیر » حجه الاسلام نیر تبریزی .این کتاب هم نگاه عارفانه دارد. کتاب روضه الاسرار از سروش اصفهانی و کتاب دیگری به نام زبده الاسرار از صفی علیشاه

الان هم سروده هایی که منظر عارفانه به کربلا داشته باشند کم نیست. پس می توان عشق را مرکز عاشورا دانست و بر این اساس عاشورا را تحلیل کرد. یکی حماسه را در متن  قرار می دهد و تحلیل می کند یکی سوگ را و دیگری عرفان را.

  • اما یه نگاه چهارم هم وجود دارد و آن هم « نگاه پیام و عبرت » است. عبرت گیری. خیلی ها این جمله را جور دیگری میخوانند که امام حسین گفت اَنا قَتیل العَبرات من میخوانم اَنا قَتیل العِبرات ( من کشته عبرت هستم )

            کیست در این انجمن محرم عشق غیور                          ما همه بی عبرتیم آینه در کربلاست ( بیدل )

عبرت ، یعنی عبور کردن . عبوراز سطح یک موضوع و رسیدن به عمق و ژرفای آن. همه پدیده ها یک صورت دارند و یک ملکوت . ملکوت یعنی بخش پنهان پدیده ها . الان که من اینجا نشسته ام یک بخش مُلکی و بیرونی و آفاقی دارم که می بینید. یک بخشی هم دارم که پنهان است و ملکوت من و پنهان من است. وقتی حرف می زنم خودِ پنهان من آشکار می شود. یکی از چیزهایی که ما را نشان می دهد سخن ماست یکی هم حالات چهره ماست . یکی هم این است که کسی متن زندگی ما را بخواند من با شما همسفر باشم و در یکی دو روز سفر شما تمام ویژگی های من را کشف می کنید. چون در سفر انسان نمی تواند زیاد پنهان شود. کربلا یه چهره زایری دارد یه صورت دارد و یک پنهان.  ملکوت دارد آن ملکوت به سادگی خودش را نشان نمی دهد برای دستیابی به آن پنهان کربلا باید دقیق باشیم باید عبور کنیم عبور از چه ؟ عبور از سطح کربلا و رسیدن به ژرفای کربلا و پیام گرفتن از کربلا. این رویکرد چهارم است. رویکرد پیام و عبرت در درس و عبرت از کربلا. کربلا لبریز درس است. با درنگ کردن درخصوص آغاز سفر اباعبدا... از مکه می توان به 18 پیام فوق العاده زیبا رسید :

دوستان روی این پیامها تامل کنند و ببینند آیا می توانند داستان بگویند. نمایش اجرا کنند ؟

آغاز حرکت امام حسین از مکه به کربلا چه روزی بوده ؟روز دوم محرم از مکه می رسه به کربلا. هشتم ذی الحجه ( یوم الترویه ) امام حرکت خودش را شروع کرد. آنجا 18 پیام فوق العاده زیبا دارد. این 18 پیام دو تا 9 تا است. 9 تا پیام کاملا خطاب به جمع می گوید و 9 تا را به عنوان اصول حرکت در زندگی مطرح می کند

یکی از آن 9 تای اول را برای اعضای نوجوان نیز می توان ارایه داد :

ما در فرهنگ خودمان هم آن را داریم. امام حسین در اول حرکت شان فرمودند : من همیشه حرکت خویش را صبحگاهان آغاز میکنم. هرکه با من است باید سحرخیز باشد « سحر خیز باش تا کامروا باشی »

ما می توانیم به بچه ها بگوییم : شما  امام حسین را دوست دارید ؟ پس اگر امام حسین ( ع ) را دوست دارید باید سحرخیز باشید. زیبایی صبح را خیلی داریم از دست می دهیم مخصوصا نسل جدید که وقتی از خواب بلند می شوند نمی دانند ناهار بخورند یا صبحانه . لطافت صبحگاهی را درک کنید. صبح کمی قدم بزنید ببینید چه اتفاقی برایتان می افتد. ما در روایات داریم صبحگاهان نسیمی می وزد که این نسیم را از دست ندهید . اگر بیمارستان رفته باشید شب همه ناله می کنند اما دم صبح همه آرام می شوند این صبح چه دارد که دردها را تمام می کند . آن هایی که درد سختی کشیده اند دم صبح آرام می شوند. کریشنا مورتی می گوید آن هایی که سخت مشغول خوشگذرانی و عیاشی هستند دم صبح می خوابند و آن لحظه به بعد برای خوبان و بزرگان است.. این لحظه را دو سه بار تجربه کنید. نیم ساعت یا یک ساعت قبل از اذان را تا کمی بعد از اذان را تجربه کنید. واقعا هوای بهشتی است . امام حسین یک پیامش این است. این را می توان برای بچه ها طرح کرد.

کمی صبح را تجربه کنید. لطافت صبحگاهی ، زیبایی صبحگاهی و نسیم صبحگاهی به شما بخورد. ای کاش می شد از این فضاهای تنگ گاهی بیرون زد و خود را در معرض نسیم صبحگاهی قرار داد. به خصوص الان نسیم پاییزی خیلی نسیم قشنگیست که به آن نزدیک می شویم. نشاطی که صبح می تواند بدهد را دریابید و استفاده کنید البته به شیوه ی خودتان.

امام حسین نه نکته را برای همسفران و همراهان مطرح کردند :

  •  اِنَّ الحِلمَ زِینَه : چه قدر هم کوتاه است. زیبایی در ظرفیت سازی است، حلم یعنی ظرفیت سازی. ظرفیت خودتان را بیشتر کنید . ظرفیت در مقابل حرف های ناروای دیگران. یک شخصیتی بود به اسم مرحوم دکتر رجبعلی مظلومی خیلی شخصیت بزرگی بود. یک روز گفت: «فلانی اگر در کربلا بودی و 20 هزار نفر مسخره ات می کردند می ماندی در راه حق؟ آنقدر ظرفیت داری که طعنه و توهین بشنوی و به حق بمانی؟» ما گاهی وقت ها در بعضی جاها در موقعیتی قرار می گیریم از مسلمانی مان خجالت می کشیم مثلاً می بینیم همه یک جور دیگه هستند ما نمازمان رو ممکن است نخوانیم از خدا خجالت نمی کشیم، از بندگان خدا خجالت می کشیم این ناشی از این است که ظرفیت کافی نداریم و حضرت علی هر گاه از علم حرف زده کنارش از حلم حرف زده است. می گوید العلم و الحلم یُمزَجان، این ها باید با هم ترکیب کرد ظرفیت سازی یعنی همین حلم. کربلا زیباست یک بُعد زیبایی کربلا در چیست؟ در حلم است که در آنجا دارند تاب می آورند تشنگی را ، گرسنگی را ، توهین را ، ضربه ی شمشیر را ، همه ی این شرایط رو تاب می آورند . زیبایی انسان در ظرفیت سازیست به قول علی صفایی حائری علی 25 سال دشمن را تحمل کرد ما  25 روز دوست را تحمل کنیم و 25 دقیقه خودمان را تحمل کنیم.
  •  والوفاء مُروته : جوانمردی در وفاداریست. اگر پیمانی ، عهدی داری باید روی عهدت بمانی. از عهدهای شکسته به بچه ها بگویید. چند بار تصمیم می گیرید که از امشب باید درس بخوانم؟ امشب می شود فردا شب. نه باید حتماً این را دیگر جبران کنم.
  • عهد بستم که دگر می نخورم در همه شب                         جز امشب و فردا شب و شب های دگر
  • دائم این پیمان فرو می ریزد و شکسته می شود. وفا نمادش در کربلا حضرت اباالفضل عباس است و تمام یاران. این ها وفادار ماندند و تا آخر راه آمدند. می گویند الاکرام بالاتمام. زیست کریمانه این است که تا آخر بمانی و میانه ی راه رها نکنی و وفادار بمانی به آرمانت علی رغم همه ی مشکلات، دشواری ، پرتگاه و ناباوری.
  • والصّلهُ نعمه : سومین اصلی را که امام طرح می کند صله است. صله یعنی پیوند برقرار کردن ، ارتباط با دیگران برقرار کردن .
  • ما برای وصل کردن آمدیم                                            نی برای فسخ کردن آمدیم
  • و اتفاقاً می فرماید صله با کسانی که گاهی وقت ها با شما بد کردند هنر است. اگر بتوانی با کسی که با تو بد کرده است بجوشی و با او ارتباط برقرار کنی هنر است. ارتباط با دیگران این نعمت است نعمت آور است اصلاً یعنی اوضاع کاریتان را خوب می کند رو به راهتان می کند نعمت این جا به معنی رو به راه کردن است .
  • و الاستکبار صَلفَ : خودبرتر بینی گزافه گویی ست . هیچ گاه خودتان را از دیگران برتر نبینید همیشه بگویید دیگران از من بهترند هیچ وقت هیچ کس را دست کم نگیرید. استکبار یعنی این که « من » فکر کنم . من بدبختمان کرده . گفت:

             هر روز یکی زود درآید که منم                       خود را به جهانیان نماید که منم

            چون کار جهان به او قرار می گیرد                    ناگاه عجل زود درآید که منم

غرورها، خود بزرگ بینی ها، این ها را کنار بگذاریم. اینا اسمش تبجیل است . یکی از یاران حضرت امام حسین (ع) به اسم اسلم بن عمر ایرانیست. این شخصیت در کربلاست . در رجزی که می خواند خطاب به دشمن می گوید: بدبختی شما در این است که شما دچار تبجیل هستید.

من هر چه گشتم واژه ای برای تبجیل پیدا کنم بهتر از این که بچه های جوان به کار می برند پیدا نکردم « این برای خودش نوشابه باز می کند» این تعبیر را همه ی شما شنیده اید ما حالا می گوییم فلانی خیلی از خود متشکر است یا خیلی از خود راضی است. اگر خوب فکر کنیم می بینیم در این عرصه در همین زمان ، هفت میلیارد و نیم آدم زندگی می کنند حالا من کجای این جمعیتم؟ کجای این هستی ام؟ ما چه هستیم؟ اگر آدم این ها رو ببیند آن وقت به کوچکی خودش پی می برد و اتفاقاً انسان وقتی سر فرو می آورد بزرگ می شود. عظمت در همین هاست . چرا بزرگترین انسان ها از پست ترین نقطه ی خاک بالا آمده اند؟ یوسف از چاه آمد و شد عزیز مصر – پیامبر از بطحاء به معنی دره – علی از غدیر به معنی برکه – و حسین از گودال – هنر این است از فروترین نقطه بالا بیایی این ها آموزه های کربلاست.

  • و العجله صفه : صفه یعنی همان صفاحت – حماقت – بی خردی ، آن ها که عجله می کنند مغزشان تعطیل است درنگ کنید، کارها و افکارتان را بسنجید. زود تصمیم نگیرید این لازمه ی امروز ماست ما بسیاری اوقات قربانی شتابزدگی در قضاوت های مان هستیم و حتی شتاب در رانندگی. این کشته های رانندگی محصول شتاب و عجله است.
  • و الصفه ضعف : کم خردی نشانه ی ناتوانیست . توانا بود هر که دانا بود – شاید این ها هم جلوی چشم حضرت فردوسی بوده و از این ها بهره گرفته است
  • و الغلو ورطه ورطه یعنی گرداب – هر کسی که خالی بندی می کند در گرداب فرو می رود.

 پدر عمر بن جناده یک شعاری داشت در کربلا که در تیرباران صبح به شهادت رسید ایشان رجزی دارد که می گوید: من دو خصوصیت ندارم شما این خصوصیت را دارید. خطاب به دشمن می گوید یک ناکث نیستم یعنی پیمان شکن – یکی هم خوار نیستم یعنی مثل گرداب نیستم که دور خودم بچرخم و فرو بروم و بالا نیایم یکی از چیزهایی که آدم را خوار می کند غلو است که متاسفانه در ماه محرم چقدر از این غلوها می بینیم .

آنان که حسین را خدا می دانند                                                     کفرش به جدا عجب خدایی دارند

 این یکی از شعرهایی است که کفر است.

ما خیلی دچار اسطوره سازی هستیم واقع بین باشیم در داوری های مان و در پرداختن به آدم ها . در کار خودت غلو نکن و چیزی که نبودی را نشان نده.

  • و مجالسه اهل الدنائه شر : همنشینی با انسان های پست شما را شرور می کند باعث می شود خط قرمزها را زیر پا بگذارید دیگر مدیریت در رفتارتان نخواهید داشت
  • با بدان کم نشین که صحبت بد                                                   گر چه پاکی تو را پلید کند.

                آفتابی به این بزرگی را                                                         لکه ای ابر ناپدید کند (سنایی)

  • و مجالسه اهل الفسق زیبه : با نشستن با کسانی که فاسقند شک و تردید در شما پیدا می شود خود کلمه ی فاسق یعنی کسی که از دایره ی انسانیت خارج شده است. بعضی ها می گویند من با همه می پرم – امام حسین می گوید اگر با همه پریدی پرو بالت شکسته می شود- این پیام این جمله است نمی توانی تو هم با خوبان باشی هم با بدان باشی .
  • وقتی شما زیارت عاشورا می خوانی می گوید که و حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالمکم من با خوبان آشتی ام با بدها دشمنم. این ها آموزه های نه گانه ایست که در آغاز حرکت داریم.

امام در ورد به کربلا هم خودش و هم یارانش آموزه هایی را برای ما دارند امام در ورود به کربلا هفت تا اسب عوض می کند هر چه اسبی سوار می شود نمی آمد. اسب بعدی اسب بعدی تا هفت اسب. هفت یک معنایی دارد. 3 جا لباس پیغمبر را پوشید آغاز حرکتش از مدینه، وقتی که وارد کربلا شدند و خود روز عاشورا لباس های پیغمبر را پوشید که من همان او هستم که لباس ما نشانی از شخصیت ماست این خودش پیام است این لباس پرچم شخصیت انسان است امام خواست نشان بدهد که با پیغمبر دارید می جنگید . هفت دو تا معنا دارد خانمی هست به اسم آن ماری شیمل 17 زبان زنده ی دنیا حرف می زد ایران هم آمد از فارسی زبان ها بهتر درباره ی مولانا صحبت کرد. کتابی دارد به اسم «شکوه شمس» خیلی خواندنی است یک کتاب دارد درباره ی عدد هفت رمز و راز عدد هفت دو تا نکته در باب عدد هفت است. یک معنای عدد هفت به معنی همیشه است وقتی ما هفت دور طواف می کنیم یعنی همیشه می چرخیم وقتی 7 سنگ به شیطان می زنیم رمی جمرات یعنی همیشه شیطان را از خود دور می کنیم این 7 به معنای همیشه است یک معنای دیگر هفت به معنای همه است شما 7 عضوتان با زمین در نماز انس می گیرد یعنی همه ی وجود من برای تو حسین خواست بگوید همیشه و همه با هم باشید. یک پیام خیلی زیبا و آنجا در ورود ، زمین کربلا را به 60 هزار درهم خرید و  گفت نمی خواهم خونم در زمین غصبی ریخته شود. آنان که حسین را دوست دارند یادشان باشد حق کسی را غصب نکنند شگفتا! شب عاشورا گفت اگر کسی بدهکار است از کربلا بیرون برود نمی خواهم در جمع یاران من کسی باشد که حقی الان برگردنش باشد.یکی بلند شد گفت من بدهکارم اما به خانمم سپردم بپردازد امام فرمود که از کجا معلوم اگر مطمئن نیستی خانمت می پردازد از کربلا برو بیرون. این ها یک بخشی از آموزه های کربلا بود .

مشخصات فیلم و صوت
سخنران : محمدرضا سنگری
محل اجرا : سالن کنفرانس کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان خیابان حجاب
زمان اجرا :
۱٣٩۶/٠۶/٢٨