مهرداد بهار
ملک مهرداد بهار (زاده ۱۰ مهر ۱۳۰۹ - مرگ ۲۲ آبان ۱۳۷۳) نویسنده و پژوهشگر ایرانی بود. وی پنجمین فرزند ملکالشعرای بهار بود.
تحصيلات ابتدايي را در دبستان جمشيد جم و دورة متوسطه را در دبيرستانهاي فيروز بهرام و البرز تهران سپري كرد. پس از اتمام دبيرستان به دانشكدة ادبيات دانشگاه تهران رفت و در رشتة زبان و ادبيات فارسي به تحصيل پرداخت. 1336، دوره ی كارشناسي زبان و ادبيات فارسي را به پايان برد.در زمستان 1337 براي ادامه تحصيل در حوزه ی ايرانشناسي به لندن رفت و در پاييز 1338 در مدرسه ی زبان هاي شرقي و افريقايي، گروه مطالعات ايراني دانشگاه لندن نزد استاداني چون والتر هنينگ، مري بويس، هارولد بيلي، دي. ان. مكنزي و ه. بيوار به مطالعه و پژوهش پرداخت. دوره فوق ليسانس را در رشته "مطالعات كهن و ميانه ی ايراني" كه شامل تاريخ، فرهنگ و زبان هاي ايران باستان مي شد، در 1342 به پايان برد. آن گاه دو سال ديگر در دوره دكتري براي رسالهاي تحت عنوان "آفرينش در اساطير ايران" زير نظر مري بويس پژوهش كرد، اما سرانجام پس از شش سال اقامت در انگلستان، بهايرانبازگشت، در حالي كه در آن جا از رساله دكتراي خود دفاع نكرده بود.
پس از بازگشت به ايران، وارد دانشگاه تهران شد و در گروه تازه تأسيس زبانشناسي و فرهنگ و زبانهاي باستاني زير نظر دكتر صادق كيا رساله ی دكتراي خود را تكميل كرد و در 1345 موفق به اخذ درجه ی دكترا در اين رشته شد و يك سال در آن جا تدريس كرد. در 1346 در بانك مركزي استخدام شد و از آن جا به صورت مامور به خدمت در بنياد فرهنگ و آن گاه در فرهنگستان ادب و هنر و يك دوره در فرهنگستان زبان مشغول كار گرديد.
در 1358 ناگزير به بازگشت به بانك مركزي شد، اما در 1367 با بيست و سه سال خدمت خود را بازنشسته كرد. در طول اين دو دهه خدمت به عنوان استاد مدعو، در گروه فرهنگ و زبانهاي باستاني و گروه تاريخ اديان دانشگاه تهران تدريس مي كرد. او با دكتر زهره سرمد، دختر صادق سرمد، ازدواج كرد و سه فرزند از او بازمانده اند: بهار در آبان 1373 در اثر سرطان خون درگذشت.
بهار در شمار ايرانشناساني است كه با نگاهي نو به تاريخ و فرهنگ و اساطير ايراني نگريستهاند. هر چند معتقد بود كه پيش از او، برخي متخصصان فرهنگ آسياي غربي و بين النهرين در باختر زمين، به تاثير اين فرهنگ بر فرهنگ ايراني اشاراتي داشته اند، اما او بر آن بود كه برداشت عمومي آنان از تاريخ تمدن آسياي غربي به صورت جزيي و پراكنده بوده است و تحقيقات كافي درباره اساطير و آيينهاي ايراني و عناصر مهم شكلدهنده آن ها ندارند. او در عين حال، به پژوهش هاي ژرف بينالنهرين شناساني چون اپنهايم وساموئل كريمر وكشف ارتباط فرهنگي ايران با بینالنهرين اذعان داشت و زير تأثيرآنان بود. اما آن چه او بر نظرگاه رايج اين گروه از خاورشناسان افزود، تاكيد بر تلفيق فرهنگ هند و ايراني با فرهنگ بومِي نجِد ايران بود كه خود زير نفوذ فرهنگ آسياي غربي، به ويژه بينالنهرين قرار داشت. اين ديدگاه نو بر آن است كه براي شناخت ژرف تاريخ فرهنگ و تمدن ايران باستان، فقط نبايد به شناخت ادوار هند و ايراني، ماد و پارس بسنده كنيم، چنان كه بيش تر ايران شناسان كرده اند، بلكه "براي تحليل تمدن باستاني ايران، بايد دقيقا با تمدن عصر پيش از آريايي نجد ايران، دره سند، بين النهرين و سرزمين هاي آسياي غربي، از جمله آسياي صغير، سوريه، فلسطين و حتي مصر در شمال شرقي افريقا و يونان در جنوب شرقي اروپا آشنا بود. چون مي توان گفت كه از هزاره ی چهارم پ.م. در اين نواحي ارتباط فرهنگي ويژهاي آغاز شد كه در هزاره هاي بعدي حتي تا عصر اسلامي هرگز سستي نگرفت و فرهنگ اقوام تازه واردي چون آرياييان به دره ی سند و نجد ايران را به مرور در گوناگونيهاي ساختارهاي بومي خويش، از جمله در يكتاپرستي عظيم هزارة اول پ.م. در غرب آسيا، حل كرد. بهار مسئله وامگيري فرهنگي تاثيرپذيري مستقيم از فرهنگهاي ديگر را جزو نكات مثبت فرهنگها می دانست و معتقد بود كه تمدن شكوهمند يوناني با تاثيرپذيري از فرهنگ كهن سومر، بابل، مصر و آسياي صغير توانست به چنان عظمت و شكوفايي برسد. از اين رو، تاثيرپذيري فرهنگ ايراني از فرهنگ بينالنهرين را نشان تمدن و پويايي فرهنگ تلقي مي كرد.
مهم ترين كار پژوهشي بهار، پژوهشي در اساطير ايران، كاوشي سيساله در ريشهيابي و بازسازي اساطير ايراني بر پاية متون اوستايي و به طورعمده متون پهلوي است. او براي تدوين اين اثر، ناگزير شد اكثر متون ايراني دورة ميانه را، كه تا آنزمان به فارسي ترجمه نشده بود، از اصل پهلوي قرائت و ترجمه كند. آنگاه بر اساس آن ها به بازسازي اسطورههاي ايراني بپردازد. حاصل اين كار از جمله گزارش و ترجمه بندهش، نخستين دانشنامة كهن ايراني به پهلوي، بودكه بيست سالي روي آن كار كرد. دامنه كار او بسيار گسترده و عميق بود و به ويژه تدقيق و وسواس علمي او خود از عواملي است كه باعث شد پارة دوم پژوهشي در اساطير ايراني به پايان نرسد.
دكتر بهار طرحي سترگ براي اساطير ايراني داشت كه برخي از رئوس مطالب آن عبارت اند از: اسطوره، اقوام و تطور فرهنگي در نجد ايران، منابع اساطير ايراني، آفرينش، مردم، پايان جهان، بهشت و دوزخ در اساطير ايران، آيين در ارتباط با اسطوره و بحث در كاركرد اسطورهها و حماسههاي ايراني. دراين طرح گسترده او تنها توانست اساطير دورة ميانه ايراني را به سرانجام برساند و پژوهش او همه مراحل سه گانه اساطير ايراني را در برنميگيرد. با اينحال، او را مي توان آغازگر اسطورهشناسي ايراني به شيوة علمي و دانشگاهي به شمار آورد. چون پيش از او پژوهشهاي اسطورهشناسي ايراني به شكل جانبي در حاشيه ايرانشناسي قرار داشت.
بهار از ميان مكاتب گوناگون اسطوره شناسي، بيش تر به تلفيقي از مكتب تطور و اشاعه و پديدارشناسي گرايش داشت و معتقد بود كه اگر مراد ما از شناخت عوامل بيروني و دروني شكل دهندة فرهنگ و تاريخ تطور و مباني مكتب تطور روي آوريم و اگر هدف ما شناخت نظام كلي مجموعة اساطيري در يك مقطع مشخص باشد، بايد به روش همزماني رو آوريم. در عين حال، معتقد بود كه بايد همة مكاتب اسطورهشناسي را بازشناخت و از هر مكتب با توجه به تاريخ تطور اسطورهشناسي بهره برد. از اين رو، بهار اساطير را رواياتي معمولاً مقدس در باره ايزدان و باشندگان فراطبيعي و رويدادهاي شگرفي ميدانست كه در زمان هاي آغازين انجام گرفته يا در زمانهاي بس دور انجام خواهد گرفت و اعتقاد داشت كه زمان آغازين و زمان پسين دو عصر اساطيرياند ، اما زمان حال معمولاً مربوط به اعصار تاريخي و موضوع حماسه است.
مجموعة آثار بهار عبارت اند از: واژه نامه بندهش (پهلوي - فارسي) ( تهران، بنياد فرهنگ، 1345)، جمشيد شاه (كانون پرورش فكري كودكان ونوجوانان، 1346)، بستور(تهران، كانون پرورش، 1347)، واژه نامه گزيده هاي زاد اسپرم (پهلوي-فارسي) ( تهران، بنياد فرهنگ، 1351)، اساطير ايران (بنياد فرهنگ، 1351)، اشكانيان ( تهران،دانشگاه آزاد ايران، 1355)، پژوهشي در اساطير ايران (تهران، توس 1362، ويراست دوم، آگاه 1375)، تصحيح ديوان اشعارملك الشعرا بهار (تهران، توس، 1368)، درباره قيام ژاندارمري خراسان به رهبري قلنل محمد تقي خان پسيان (معين، 1369)، بندهش فرنبع دادگي (توس، 1369)، رستم و ديو سفيد (نگار، 1370)، سخني چند درباره شاهنامه (پيوست كتاب داستان هاي شاهنامه فردوسي، سروش-نگار، 1372)، تخت جمشيد (با نصراله كسرائيان، تهران 1372)، رستم و سهراب (نگار 1373)، جستاري چند در فرهنگ ايران (فكر روز، 1363، چ 2 1364)، اديان آسيايي (جمشيد، 1375، چ 3، 1379)، از اسطوره تا تاريخ (چشمه، 1376، چ 2، 1377) و ادبيات مانوي (با ابوالقاسم اسماعيل پور، كارنامه 1382).