تأثیر قصه های قرآنی بر اندیشه و تخیل کودکان و نوجوانان
قصهگویی و نمایشگری و حد و مرز میان قصه و نمایش
مقدمه
يكي از موضوعات مبتلا به مربيان قصهگوي ما در كانون، مبحث قصهگويي و نمايشگري و حد و مرز ميان قصه و نمايش، و قصهگويي و نمايشگري است. در شيوهنامهها و توصيهنامههاي كارشناسي قصهگويي و نگرشهاي داوري در جشنوارهها نيز بعضاً دست و پاي مربيان بسته شده و مربياني كه سرِ سوزن ذوق نمايشي و حركتي از خود به خرج ميدهند تا قصههاي جذابتري را براي مخاطبان خود ارائه كنند، نگران بازيگر شدنشان و اتهام نمايشگري در قصهگويي هستند! و برخي ديگر نيز كه استعدادهاي بازيگري و تجربيات نمايشگري دارند، افراط كرده و فن قصهگويي را با هنر نمايشي به هم آميخته و معجوني از قصه و نمايش عرضه ميكنند.
آنها اغلب سؤال ميكنند كه اجراي ما چگونه بود؟ آيا درست قصه گفتيم؟ خوب بود و... خلاصه آنكه دچار ترديد و تشكيك نسبت به كار حرفهاي خود هستند و در خصوص شيوههاي اجرايي قصهگويي و حد و مرز ميان قصه و نمايش پرسشگري ميكنند.
اين پرسشها ما را به پويش وا ميدارد تا جستجو كنيم و تفاوتهاي ميان قصهگويي و نمايشگري، و نقاط مشترك ميان اين دو را روشن سازيم. اين مبحث را با چند پرسش از خود آغاز ميكنيم.
آيا ميان قصهگويي و نمايشگري سدي كشيده شده است؟ و قصهگو فقط بايد از ابزار كلامي (فكزدن) در اجراي برنامه خود بهره ببرد؟ آيا هيچ رابطهاي بين قصه و نمايش و قصهگويي و نمايشگري وجود ندارد؟ و يا بالعكس، آيا بين قصهگويي و نمايش ميتوان ارتباطي منطقي و مفيد (سازنده) برقرار كرد؟ و...
در اين نوشتار كوتاه به عنوان مقدمه و با توجه به بضاعت علمي و عملي در حوزه قصهگويي و نمايش، نگارنده سعي در تبيين رابطه بين «قصه و نمايش» و «قصهگويي و نمايشگري» دارد