مهد کودک حیوانات
موش و خرگوش و میمون و خرسکوچولو شروع به کار کردند. رنگآمیزی و تزئین به عهده ی فیلکوچولو بود.
یکی بود، یکی نبود. در جنگلی سرسبز و آرام حیواناتی مثل خرگوش، فیلکوچولو، موش، خرسکوچولو و میمون در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی میکردند و خیلی دوست داشتند چیزهای زیادی بیاموزند. تصمیم گرفتند یک مهدکودک کوچک درست کنند. هرکدام یک نظر میدادند. خرسکوچولو که از همه عاقلتر بود گفت با پدر و مادر خود در میان بگذاریم. همهی حیوانات قبول کردند.
روباه وقتی که حرف آنها را شنید پیش شیر رفت و ماجرا را برای شیر تعریف کرد.
موش و خرگوش و میمون و خرسکوچولو شروع به کار کردند. رنگآمیزی و تزئین به عهده ی فیلکوچولو بود. روباه پیش فیلکوچولو آمد و گفت من می خواهم تو را بزرگترین حیوان جنگل کنم تا همه به تو احترام بگذارند. فیل خوشحال شد و با روباه به راه افتاد. روباه به فیل گفت تو باید مهد کودک را خراب کنی تا همه بفهمند زور تو از همه بیشتر است. خرس که از آن جا رد میشد ناگهان صدای آنها را شنید و با موش و خرگوش و سنجاب و میمون در میان گذاشت آنها تصمیم گرفتند در همه جای جنگل و اطراف مهد کودک تله های بزرگی کار بگذارند. وقتی همه جا تاریک شد و فیل کوچولو و روباه می خواستند به داخل مهد کودک بروند در تله گیر افتادند. شیر وقتی از پشت درختها این صحنه را دید ترسید و فرار کرد.
حیوانات دیگر به راحتی مهد کودک را ساختند و جشن گرفتند.
الینا هاشمی،9ساله
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شماره سه ساری