خورشید عاشق
وقتی خورشید غروب کرد، عطارد دل را به دریا زد و از خورشید که خیلی وقت بود در دلش جا گرفته بود، خواستگاری کرد...
نوشته اعضای نوجوان مرکز شماره ۴ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان قم
شرح
داستان
وقتی خورشید غروب کرد، عطارد دل را به دریا زد و از خورشید که خیلی وقت بود در دلش جا گرفته بود، خواستگاری کرد. بعد از اینکه عطارد رفت، فکر خورشید سخت مشغول بود و به عطارد فکر میکرد. ماه بالا آمد و خواست با نوری که از خورشید میگیرد زمین را روشن کند ولی هرچه منتظر شد، خورشید به او نتابید. آن شب زمین تاریک بود.
مشخصات داستان
سال انتشار
:
۱٣٩۶
زبان
:
فارسی