حیاط خانه ی ما

دسته : تاریخی
گونه : واقعی (رئال)
نویسنده : سمیرا آرسونی - مرکز انزلی یک - استان گیلان

شرح داستان

حیاط خانه­ ی ما

من با برادرم در خانه نشسته بودیم. منتظر بودیم تا کمی هوا بهتر شود و ما به حیاط برویم . وقتی صبحانه­مان را خوردیم به حیاط رفتیم. حیاط خانه­ی ما کوچک اما پر از زیبایی بود. آن خانه­ی ویلایی و کوچک را ، من و برادرم خیلی دوست داشتیم. در حیاط ما یک باغچه­ی کوچک بود که یک درخت انبه، یک بوته گل رز و یک درخت پرتغال در آن بود. در تابستان من و برادرم به کمک هم انبه می چیدیم. ما دو جوجه ی کوچک داشتیم. برای همین صبح زود بیدار می­شدیم و به حیاط می رفتیم.

خیلی وقت بود که من و برادرم جوجه خریده بودیم . یکی از روزهای بهار فرش کوچک را برداشتیم و آن را زیر درخت پرتغال پهن کردیم و روی آن دراز کشیدیم. ما تمام روز خود را تا وقتی هوا تاریک نشده بود، در آنجا گذراندیم. احساس خوبی به ما دست داد. من و برادرم از جوجه­هایمان مواظبت کردیم.

من حیاطمان را خیلی دوست دارم و روح و جان من با آن نفس می کشد.

سمیرا آرسونی. مرکز انزلی یک

مشخصات داستان
سال تولید : ۱٣٩۴