حیاط خانه ی ما
حیاط خانه ی ما
من با برادرم در خانه نشسته بودیم. منتظر بودیم تا کمی هوا بهتر شود و ما به حیاط برویم . وقتی صبحانهمان را خوردیم به حیاط رفتیم. حیاط خانهی ما کوچک اما پر از زیبایی بود. آن خانهی ویلایی و کوچک را ، من و برادرم خیلی دوست داشتیم. در حیاط ما یک باغچهی کوچک بود که یک درخت انبه، یک بوته گل رز و یک درخت پرتغال در آن بود. در تابستان من و برادرم به کمک هم انبه می چیدیم. ما دو جوجه ی کوچک داشتیم. برای همین صبح زود بیدار میشدیم و به حیاط می رفتیم.
خیلی وقت بود که من و برادرم جوجه خریده بودیم . یکی از روزهای بهار فرش کوچک را برداشتیم و آن را زیر درخت پرتغال پهن کردیم و روی آن دراز کشیدیم. ما تمام روز خود را تا وقتی هوا تاریک نشده بود، در آنجا گذراندیم. احساس خوبی به ما دست داد. من و برادرم از جوجههایمان مواظبت کردیم.
من حیاطمان را خیلی دوست دارم و روح و جان من با آن نفس می کشد.
سمیرا آرسونی. مرکز انزلی یک