آه شـــــب و گریهء سحر گـاهم ده
مناجات نامه (قسمت اول)
آه شـــــب و گريهء سحر گـاهم ده
بيخود چو شدم زخود بخود راهم ده
يا رب دل پــــاک و جان آگـاهم ده
در راه خود اول ز خودم بيخود کن
الهــــی يکتای بی همتايی ، قيوم توانايی ، برهمه چيز بينايی ، در همه حال دانايی ، از عيب مصفايی ، از شرک مبرايی ،اصل هر دوايی، داروی دلهايی ، شاهنشااه فرمانفرمايی ، مغزز بتاج کبريايی ، بتو رسدملک خدايی الهــــی نام تو ما را جواز، مهر تو ما راجهاز، شناخت تو ما را امان ، لطف تو ما را عيان .
الهــــی ضعيفان را پناهی ، قاصدان را بر سرراهی ، مومنان را گواهی ، چه عزيز است آنکس که تو خواهی .
الهــــی ای خالق بی مدد و ای واحد بی عدد ، ایاول بی هدايت و ای آخر بی نهايت ای ظاهر بی صورت و ای باطن بی سيرت ، ای حی بی ذلت ایُ معطی بی فطرت و ای بخشندهء بی منت ، ای دانندهء راز ها ، ای شنونده آواز ها، ای بينندهء نماز ها ، ای شناسندهء نامــ ها ، ای رســـانندهء گامها، ای ُمبـــّرااز عوايق ، ای مطـلع بر حقايق ، ای مهربان بر خلايق عذر های مابپذير که تو غنی و ما فقير و بر عيبهای ما مگير که تو قوی و ما حقير ، ازبنده خطا آيد و ذلت و از تو عطا آيد و رحمت .
الهــــی ای کامکاری که دل دوستان در کـنف توحيد تو است و ای ار گذاری که جان بندگان در صدف تقدير تو است ، ای قهاری که کس را بتو حيلت نيست ، ای جـباری که گردنکشــان را با تو روی مقــاومـت نيسـت، ای حکيمی روندگان ترا از بلای تو گريز نيست ، ای کريمی که بندگان را غيراز تو