روباه و خروس
مهدی آذریزدی مجموعهای را با عنوان «قصههای خوب برای بچههای خوب» آماده کرد.
این مجموعهی هشت جلدی «قصههای خوب برای بچههای خوب» هرکدام بازسازی یک کتاب کهن بود: جلد اول قصههای کلیله و دمنه، جلد دوم قصههای مرزباننامه، جلد سوم قصههای سندبادنامه و قابوسنامه، جلد چهارم قصههای مثنوی معنوی، جلد پنجم قصههای قرآن، جلد ششم قصههای شیخ عطار (یعنی قصههایی که از مثنویهای عطار جدا شدهاند)، جلد هفتم قصههای گلستان و ملستان (کتابهایی که به تقلید از گلستان سعدی نوشته شده) و جلد هشتم قصههای چهارده معصوم (ع) که از کتابهای مختلفی جمع آوری شده است.
"آذر یزدی"این قصه های کهن را به جای نثرهای قدیمی، با نثری متعلق به زمان خودش، بازسازی و بازنویسی کرده است.
این اثر از جلد دوم انتخاب شده است.
روزی بود روزگاری، در یک مزرعه ، خروسی باهوش با بقیه حیوانات زندگی می کرد و علاقه زیادی داشت که صحبت و خاطرات دیگر پرنده ها و حیوانات مزرعه را بشنود وبه همین دلیل از آنها مطالب آموزنده زیادی یاد می گرفت.
خروس یک روز بهاری از مزرعه بیرون رفت و شروع به آواز خواندن کرد، از دور روباهی صدایش را شنید و هوس خوردن گوشت خروس کرد و به سمت خروس رفت؛ خروس هم از ترسش پرید بالای دیوار
روباه رسید و گرم گفتگو با خروس شد و از او خواست تا با هم قدمی بزنند.
خروس به او گفت:« که به نصیحت پدرش با غریبه ها همراه و هم قدم نمی شود»
روباه تلاش کرد اول خود را دوست خانوادگی آنها معرفی کند و به خروس گفت:« که مدتی است کینه و دشمنی بین حیوانات حل شده و همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می کنند.»
خروس گفت:«تا به حال چنین چیزی نشنیده.وچه خوب شد که این اتفاق افتاده چون چند سگ از دور به سمت آنها می آیند و حالا همه با هم می توانند قدم بزنند و به گردش بروند.»
روباه با شنیدن این حرف پا به فرار می گذارد.
خروس به روباه می گوید:« مگر نگفتی همه حیوانات با هم دوست هستند! »
روباه در حالی که به سرعت دور می شود می گوید:« می ترسم سگ ها هم مثل تو این خبر را نشنیده باشند!»