مژگان مشتاق
در اندیمشک متولد شده است.
خودش چنین میگوید: «در کودکی غرق در رویاهای کودکانه میشدم و برگهای درخت بید برایم مثل قایقهای سبزی بود که با نسیم تکان میخورد. علاقهام به اندرسن و قصههایش مرا برای نوشتن بیشتر تشویق میکرد . اولین داستانم را در کلاس پنجم ابتدایی نوشتم و بعد از آن در دورههای راهنمایی به جای نوشتن انشا داستانهای طولانی مینوشتم و همکلاسیهایم در حالیکه سرشان را روی میز چوبی کلاس گذاشته بودند به داستانهایم گوش میدادند و وقتی داستان من به پایان میرسید ابراز نارضایتی میکردند و دوست داشتند داستان بلندتری مینوشتم.
در سال چهارم دبیرستان در شهر اندیمشک رتبه دوم در رشته داستان نویسی شدم به نام "ژ3" که حال و هوای جنگ داشت. بعد از دیپلم با اصرار خودم و انکار خانواده که دوست داشتند دانشگاه بروم، راهی تهران شدم تا در کلاسهای قصه نویسی حوزه هنری شرکت کنم. در امتحان ورودی این کلاسها پذیرفته شدم و کارم را به طور رسمی شروع کردم.
کم کم در جلسات کیهان بچهها که خانم طاقدیس مدیریت آن را بر عهده داشتند شرکت کردم و با اشتیاق هر هفته منتظر چاپ داستانم در کیهان بچهها میماندم.
در سال 70 در رادیو همکاریم را با برنامههای شب به خیر کوچولو و سلام کوچولو شروع کردم.
اولین کتابم در سال 76 چاپ شد. کمی بعد در مجتمع نابینایان شهید محبی کلاسهای کارگاه داستان نویسی را راهاندازی کردم و سه سال در این مجتمع تدریس کردم. همان سالها با روزنامه ایران سپید همکاریم را شروع کردم. سالها بعد ناشرین مختلف از جمله نشر ابوعطا، سپید، جهان پویش و رهنمای اندیشه همکاری کردم. سال 1380 در رشته فلسفه دانشگاه نجف آباد پذیرفته شدم.
داستانی از من در نروژ با تصویرگری خانم لیلا پراپ چاپ شد. همکاریم با نشر شباویز در سالهای 1381 بود.
کتابهایم:
پنجرهای که به آسمان نزدیک است
شتر مرغ آواز خوان
پسرک مو فرفری (به چند زبان ترجمه شده است.)
سال 92 از ایران به ایتالیا مهاجرت کردم و در آنجا داستان مهمانی هزارپا با ترجمه خانم evelin mafy از انگلیسی به ایتالیایی چاپ شد.
آخرین کتابم " زرافه خیالباف" انتشارات علمی فرهنگی
همچنین مقاله من تحت عنوان زبان مادری در استان سیسیل رتبه اول شد. حدود سه ماه است که به ایران آمدهام و تصمیم دارم اینجا بمانم .
منبع بیوگرافی ارسالی از سوی نویسنده سرکار خانم مژگان مشتاق به پرتال کودک 24
تنظیم: مژگان بابامرندی
اسفند 1396