سام و حیوان خانگی اش
روزي سام، پسرک داستان ما، به پارک ميرود. پارک شلوغ است و او مجبور ميشود براي سوارشدنِ هر يک از وسايل بازي، در صف بايستد و انتظار بکشد.او از اين انتظار، عصباني و عصبانيتر ميشود. ناگهان چيزي غيرعادي ظاهر ميشود، بين بچهها ميچرخد، تنه ميزند، هُل ميدهد، نيشگون ميگيرد و همهي بچهها را فراري ميدهد. سام تا به حال چنين موجودي را نديده است؛ اما بلافاصله آن را ميشناسد. ابتدا، او خوشحال ميشود و فکر ميکند داشتن خشم به عنوان يک حيوان خانگي ميتواند سرگرمکننده باشد؛ اما کمي بعد،دردسرهايش شروع مي شود...
بخشی از کتاب :
« سام یک حیوان خانگی جدید داشت. یکی که فقط و فقط مال خودش بود.
او حیوان خانگیاش را آن روز بعد از ظهر در زمین بازی پیدا کرد.
زمین بازی پر از بچه بود. روی سرسره، روی تاب، روی الاکلنگ، روی چرخ و فلک دستی، روی حیوانهای فلزی که با فنر بالا و پایین میرفتند. سام به طرف هر کدام از وسایل بازی که رفت، مجبور شد توی صف منتظر بماند تا نوبتش برسد.
منتظر سرسره، منتظر تاب، منتظر الاکلنگ، منتظر چرخ و فلک.
انتظار، انتظار، انتظار، انتظار! »
یادداشت پشت جلد
« سام یک حیوان خانگی جدید دارد. حیوان خانگی سام، خشم است و آن را توی زمین بازی پیدا
کرده است. سام ابتدا از آشنایی با خشم خوشحال می شود، اما پس از مدتی، دیگر نمی تواند آن
را کنترل کند و دلش می خواهد از شرش خلاص شود. خشم آن قدر کارهای وحشتناک می کند که سام
مجبور می شود راهی برای کنترلش پیدا کند. سام راه های فراوانی را برای کنترلش امتحان می کند،
اما آن مهار شدنی نیست. آیا سام می تواند راهی برای کنترل خشمش پیدا کند؟»
۹۷۸-۹۶۴-۳۱۸-۹۲۰-۴
۱۵٢/۴
ب٨۱٣س