جناب قورباغه
جانوران کنار برکه روزگار خوبی داشتند. تا این که عصر یک روز بهاری سروکلۀ جناب قورباغه با یک چوب جادویی پیدا شد.
از آن به بعد همه چیز تغییر کرد
قورباغهاي با چوب جادويش،از آنطرف برکه ميآيد و زندگي همه را بههم ميريزد. فکرش را بکنيد،دوستهاي قديمي از هم دور ميشوند، فقط و فقط به دليل کارهاي جادويي جناب قورباغه! يک نفر بايد بيايد و شر اين چوب جادو را کم کند؛ اما نه! چوب جادو لازم است. نميشود همهچيز همينطور عجيب و غريب بماند...
در اين کتاب، نويسنده با اندازهها بازي ميکند و نشان ميدهد که قدرت و خوشبختي نه در بزرگ و کوچکبودن، بلکه در با هم بودن است.
قورباغه داستان در تجربهاي ملموس و عاطفي، نشان ميدهد داشتن آرزوهاي دور و دراز، هميشه به نفعشان نيست و دوستيهاي دنياي واقعي از هر جادويي قدرتمندترند.
این اثربه زبان چینی هم ترجمه شده است.
۱٣٠
ج۴٣٨خ