محصولات مزرعه، روزبه ‏روز کم مي‌شوند. صاحب مزرعه فکر مي‏ کند دزدي نابه‌کار محصولات را مي‏ دزدد. او سگش مَکس را مأمور يافتن دزد مي‌کند. مکس در يک گشت‏ وگذار سريع، حشره‏ اي را به‌عنوان دزد شناسايي مي‌کند و به دنبالش مي‏ رود. در اين مسير، با ساير حيوان‌هاي مزرعه برخورد مي‌کند که هرکدام به‌نحوي، در حال خوردن و از بين‌بردن محصول‏اند. سگ با اعتمادي که به آن‌ها دارد، آن‌ها را دزد نمي‌پندارد و آن‌قدر دنبال حشره مي‌رود تا از پرچين مزرعه خارجش مي‌کند؛ اما...

زودباوري وساده‌دلي سگ نگهبان، طنزي ماندگار و ظريف را در سراسر داستان مي‌پراکند. راوي، زاويه‌‏ي ديدي هم‌سو با سگ دارد و طنز جذاب داستان، با همين همراهي و بي‌خبري عامدانه شکل گرفته است.