ميترا و برادرش بابك، پس از كشته شدن پدرشان به شهر ري مي‌گريزند. ميترا خودش را به شكل پسر‌ها در مي‌آورد و رامين مي‌نامد. اكنون خانه‌ي او، دخمه‌ي كوچكي در شهر مردگان است. ميترا آرزو دارد كه روزي به دنبال مادرش به پالميرا برود. كم كم اتفاق‌هاي عجيبي مي‌افتد.
نيروي ذهني بابك چيست و چرا دل ميترا گواهي مي‌دهد كه اتفاق شومي در انتظار بابك است؟

سوزان فلچر پس از «گم شده‌ي شهرزاد» باز هم به سراغ فرهنگ ايراني آمده است. او در روياي بابك به زيبايي واقعيت‌هاي تاريخي را با خيال گره مي‌زند و ايران باستان را با جزئيات شگفت‌انگيزش در برابر چشم خوانندگان باز مي‌آفريند.

در داستان فلچر هيچ نقطه ضعفي نمي‌توان يافت. حتي شخصيت‌هاي فرعي او بسيار واقعي و حس برانگيزند.