ماروسیا
رمان نوجوان
«مارتین پاز»، جوان جزیرهی لیما، دلباختهی دختر مرد یهودی به نام «سارا» شده است. اما یهودی قصد دارد دختر خود را به همسری دورگهای مغرور با نام «آندره» در بیاورد. مارتین در یک مبارزه، آندره را مصدوم کرده و میگریزد. مرد بزرگواری به نام «دن وگال» به وی پناه داده و با خویش همراه میکند. اندکی بعد مارتین پاز بر حسب تصادف متوجه میشود «سارا»، فرزند واقعی دن وگال است که یهودی در سانحهی غرق شدن یک کشتی وی را نجات داده و اکنون در حقیقت قصد فروش وی به آندره را دارد. دن و گال که تاکنون از ماجرا بیاطلاع بوده، انگیزهی بیشتری برای یاری رساندن به مارتین و نسا را پیدا میکند. شب عروسی سارا و آندره، عروس همراه با مارتین میگریزد. اما همان شب بومیها، که شورش کرده و شکست خوردهاند، سارا را ربوده و در دل جنگل پنهان میشوند. مارتین و دن وگال به تعقیب آنها پرداخته و سارا را مییابند. اما در لحظهای که مارتین پاز سعی دارد او را داخل بلم جاداده و بگریزند، گلولهای سینهاش را شکافته و کنترل بلم از دستش خارج میشود و همراه با سارا به قعر رودخانهی کفآلود فرو رفته و هر دو میمیرند.
٨/