تنها دوست

دسته : عاطفی
زیر رده : داستانک
گونه : واقعی (رئال)
گروه سنی : ٧ تا ۱٧ سال
نویسنده : زهرا حسین نژاد- عضو کانون پرورش فکری ماسال - استان گیلان

خاطره کودکی

شرح داستان

تنهادوست 

 

من به همراهمادر و برادرانم در باغ مشغول به کار هستیم . برادرانم در حال شخم زدن و مادر درحال کاشت سبزی است. من هم با سطلی پر از آب به طرف مادرم میآیم . مادرممی¬گوید:کمی به کاهوهاآب بده . 

من بعد از اینکه به کاهوها آب دادم ، یاد درختی افتادم که آن طرف باغ بود. در ته ظرف کمی آبباقی مانده بود. رفتم و به آن درخت که دوست بچگیهایم بود، آبدادم. آن درخت مرا به یاد کودکیهایم میانداخت. زمانی که روی تاب بازی میکردم و وقتیکه سیبهایش  میرسید، از شاخههایش بالا میرفتم و سیبهایشرا میچیدم.

یک روز هم ازبالای شاخهاشافتادم و پایم شکست و مادر مرا به شهر برد تا پایم را گچ بگیرم . وقتی برگشتم باپای گچ گرفته پیش درخت رفتم و با گچ بر روی دیوار نوشتم  : درخت تنها دوست من 

وقتی که اینجمله را دیدم دوباره به سمت آب رفتم تا برای تنها دوستم دوباره آب بیاورم. 

 

 زهراحسين نژاد، گروه سنی ج،  مرکز ماسال 

مشخصات داستان
سال تولید : ۱٣٩۴
زبان : فارسی