در عدل و تدبیر و رای

دسته : تاریخی
زیر رده : حکایت
گونه : واقعی (رئال)
نویسنده : مرضیه آقاجان کردی

دوست روشن ضمیر پادشاه بعد از شنیدن سخنان او عصبانی و از جای خود بلند شد و رو کرد به تکله و گفت: ای تکله بس کن دیگر. این چه حرفی است که می زنی؟ طریقت و راه سیر و سلوک به جز خدمت کردن به خلق خدا نیست. چرا فکر می کنی که انسان تنها با تسبیح و نماز و دلق پوشیدن به خدا می رسد؟

مرضیه آقاجان کردی، مربی ادبی
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کتالم و ساداتشهر

شرح داستان

در داستان های تاریخی آمده است، هنگامی که تکله بر تخت سلسله زنگیان بنشست و پادشاه گردید؛ در دوره پادشاهی او کسی از دیگری آزرده خاطر نشد و امنیت کامل و عدل و داد بر همه جا حاکم بود. روزی از روزها که تکله در معیت وزیران و صاحبدلان نشسته بود و چگونگی حکومت خود را در این سال ها که طی شده بود، مرور می کرد، رو کرد به یکی از دوستان صاحبدل و گفت: می دانی دوست من! احساس می کنم که عمرم به بی حاصلی گذشته است و آنگونه که باید عبادت خدا را بجا نیاورده ام و مدام به فکر مملکت داری بوده ام و به داد مردم رسیده ام و برای غنی ساختن اندوخته آخرتم تلاشی ننموده ام. دلم می خواهد بعد از این به کنج عبادت بنشینم تا این پنج روز باقی مانده را دریابم؛ زیرا فکر می کنم که جاه و ملک و تخت پادشاهی روزی به پایان می رسد و تنها کسی از دنیا پر بار سفر می کند که فقیر و بی نیاز از این امورات باشد. دوست روشن ضمیر پادشاه بعد از شنیدن سخنان او عصبانی و از جای خود بلند شد و رو کرد به تکله و گفت: ای تکله بس کن دیگر. این چه حرفی است که می زنی؟ طریقت و راه سیر و سلوک به جز خدمت کردن به خلق خدا نیست. چرا فکر می کنی که انسان تنها با تسبیح و نماز و دلق پوشیدن به خدا می رسد؟ تو می توانی در حالی که بر تخت پادشاهی خود تکیه زده ای اخلاق و رفتار درویشانه داشته باشی و بجای اینکه طامات ببافی و چون زاهدان ظاهر ساز و ظاهر بین ادعا داشته باشی با صداقت و ارادت به خدا و خلق خدا خدمت کنی و بدان که در راه طریقت و حقیقت و رسیدن به کمال، عمل صالح لازم است نه حرف و ادعا؛ زیرا که حرف بی عمل اعتبار و ارزشی ندارد و بدان در گذشته بزرگانی که نفسشان حق بود، باطن زیبای خود را زیر ظاهر پنهان می کردند؛ انسانهایی شریفند که یکرنگ و یکدست باشند؛ نه اینکه اندک ظاهر را بیارایند و بسیار باطن را بیالایند.