مادر
چشمان قشنگت را باز کن مادرم
تو که می دانستی تمام دنیای منی
تو که می دانستی امید فردای منی
مادر
آغوشت را برایم باز کن
اندکی هم مرا ناز کن
من بدون تو نمی توانم بمانم
چشمان قشنگت را باز کن مادرم
تو که می دانستی تمام دنیای منی
تو که می دانستی امید فردای منی
آخر در این هنگام رفنت چه بود
به دیدار باقی شتافتنت چه بود
حال من چه کنم با این دنیای بد
تو با این کار کردی دل مرا سرد
شب ها که می خواهد بیدار بماند
داستان و شعر و قصه بخواند
چه کسی می تواند مرا عاشق کند
همدم با عشق و شقایق کند
مادرم تو که همدم و یارم بودی
هنگام سختی و بدی کنارم بودی
چرا با رفتنت تنها ماندم
من بدون یار در دنیا ماندم
کاش می شد دوباره حس کنم بویت را
کاش می توانستم ببوسم آن رویت را
آتنا خوشتامن، 14 ساله
عضو مکاتبه ای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان