قصه سنگ آسیاب
مهدی آذریزدی مجموعهای را با عنوان «قصههای خوب برای بچههای خوب» آماده کرد.
این مجموعهی هشت جلدی «قصههای خوب برای بچههای خوب» هرکدام بازسازی یک کتاب کهن بود: جلد اول قصههای کلیله و دمنه، جلد دوم قصههای مرزباننامه، جلد سوم قصههای سندبادنامه و قابوسنامه، جلد چهارم قصههای مثنوی معنوی، جلد پنجم قصههای قرآن، جلد ششم قصههای شیخ عطار (یعنی قصههایی که از مثنویهای عطار جدا شدهاند)، جلد هفتم قصههای گلستان و ملستان (کتابهایی که به تقلید از گلستان سعدی نوشته شده) و جلد هشتم قصههای چهارده معصوم (ع) که از کتابهای مختلفی جمع آوری شده است.
"آذر یزدی"این قصه های کهن را به جای نثرهای قدیمی، با نثری متعلق به زمان خودش، بازسازی و بازنویسی کرده است.
این اثر از جلد ششم انتخاب شده است.
داستان های این جلد شامل :
جنس كمياب و گران ، دندان سفيد ، كودك ماهيگير ، خداپرست ، علاج گدايي ، يكي بود دو تا نبود ، ريش عابد ، حماسه گنجشكي ، اسفند دودكن ، پير جنگلي ، تجارت و شانس ، هديه ، كودك دانا ، پند كلاهنمدي ، ديوانه نيسوار ، گداي عاشق ، آب تازه ، آب نو ، لعنت بر شيطان ، مار و مارگير ، سنگ آسياب و همچنين خوشبخت و بدبخت عناوين قصههاي برگزيده شيخ عطار است .
روزی شیخ ابوسعید با جمعی از شاگردانش در حال گردش به آسیاب آبی میرسند ،و شیخ وارد آن آسیاب میشود وبه تماشا مشغول میشود، و بسیار متاثر وناراحت میشود و اشکش سرازیر میشود،مشتریهایی که در آسیاب هستند، کنجکاو میشوند که شیخ چرا ساکت و آرام آنجا ایستاده و گریه میکند،و از آسیابان دلیلش را می پرسند و آسیابان پاسخی ندارد ،که آنها را قانع کند .وقتی شاگردان شیخ داخل آسیاب شده و شیخ را در آن حالت میبینند و دلیلش را میپرسند ،شیخ از قول سنگ آسیاب به آنها حرفهایی میزند که همه تحت تاثیر قرار میگیرند و از سخنانش درس میگیرند.