افسانه هایی از احمق ها
افسانه هایی از احمق ها عنوان کتابی است از محمد رضا شمس که در 96 صفحه و توسط انتشارات محراب قلم در سال 1388 به چاپ رسیده است. موضوع اصلی این کتاب افسانه ها وقصه های ایرانی است.
هزار هزار
یکی بود و یکی نبود؛ زنی بود و شوهری. روزی زن به شوهش گفت: «دلم هوس ماهی کرده؛ برو برایم ازبازار بخر!»
مرد رفت ماهی خرید و به خانه آورد. زن ماهی را گرفت و گفت: «از ماهی فروش پرسیدی چه قدر نمک به آن بزنم؟»
ـ نه.
ـ پس برو بپرس.
مرد رفت و پرسید.
ماهی فروش جواب داد: «یک مشت، دو مشت!»
مرد به طرف خانه راه افتاد. همان طور که می رفت، به چند دهقان رسید؛ دهقانان خرمن می کوفتند. مرد برای اینکه گفته های ماهی فروش را فراموش نکند، با خود تکرار می کرد: «یک مشت، دو مشت».
یکی از خرمن کوب ها حرف مرد را شنید. به خیالش مرد درباره گندم حرف می زند، ناراحت شد و گفت: «این چه حرفی است، نگو یک مشت دو مشت بگو خروار، خروار»
مردحواسش پرت شد؛ حرف هایش را فراموش کرد و با خودش گفت:«خروار، خروار»
...
/٢٠٩۵۵