پیش از بستن چمدان
رمان نوجوان امروز
این داستان برشی از حساسترین لحظات زندگی دو دختر به نام «گلی» و «دریا» ست که باید برای آیندهی خود تصمیم بگیرند؛ قصهی این دو به موازات هم، بازگو میشود.
برای گلی روز یکشنبه، هشت آذر، میتوانست روز مهمی باشد؛ امّا همه چیز به سادگی به هم میریزد.
مادر، پدر را در شرایطی میبیند که راهی به جز ترک او ندارد. آنها پدر را ترک کرده و به منزل «پدرجون» که مبتلا به بیماری آلزایمر است میروند. گلی معتقد است دربارهی پدر زود قضاوت شده و آنان به زودی کنار هم جمع خواهند شد؛ امّا ملاقات با پدر بر تمام خیالهای او خط بطلان میکشد و..
پیش از بستن چمدان، روایت زندگی دو دختر نوجوان است که به گونه ای اتفاقی، در اوج کلنجار رفتن با مشکلات زندگی سر راه یکدیگر قرار می گیرند. گلی در ثبات مطلق و زندگی اش توام با آرامش و خوشبختی است که ناگهان، حادثه ای هم چیز را در هم می ریزد. از آن طرف، دریا از همان ابتدا در بحران قرار دارد و با مسائلی که عمدتا از خود او نشات می گیرد، دست به گریبان است. به نوعی می توان این گونه فرض کرد که زندگی دریا در حاشیه ی زندگی گلی روایت می شود والبته گلی، فراز و فرودهای بیش تری را نسبت به دریا در طول داستان، پشت سر می گذارد.
پدر گلی به مادرش خیانت کرده و مادر که تاب این خیانت را ندارد، به همراه گلی خانه را ترک می کند. گلی که تا پیش از آن، دختری از خانواده ای نسبتا مرفه بوده و تقریبا آن چه می خواسته در زندگی داشته، در چشم به هم زدنی خود را زیر بار مشکلات می یابد. او که تا پیش از این، سودای بازیگری در سر می پرورانده و تنها آرزو و دغدغه اش، وفای پدر به عهدش برای بردن او به تست بازیگری بوده، حالا تمام هم وغمش صرف آشتی دادن پدر و مادر می شود و بیرون آوردن مادر از آن چه او سوتفاهم می داند. اما خیلی زود، در مواجهه با پدر در می یابد که حق با مادر است و این جاست که رویارویی با واقعیت، ضربه ی سهمگینی بر او وارد می کند.
دریا در زندگی آرام و به زعم خودش تکراری و روزمره اش، دست و پا می زند و آن قدر در حفاظ خانه و تحت مراقبت و محبت خانواه است که گویی خوشی زیر دلش زده و حالا می خواهد به غربت برود و تنهایی را تجربه کند. او در جایی از زندگی اش در می یابد که انتخاب او، انتخاب والدین، به ویژه مادرش نیست و این البته نکته ای است که طیف وسیعی از نوجوانان ما امروزه با آن مواجه هستند.
هر دو نوجوان، به گونه ای با خود و محیط پیرامون شان در کشمکش هستند. « گلی» در این کشمکش ها سعی دارد، زندگی اش را همان گونه که هست، یا لاقل تا چند روز پیش بوده، حفظ کند و « دریا» در تب و تاب است که خود را از شرایط کنونی خارج کند و تغییری اساسی در زندگی اش ایجاد کند. این تقابل، داستان را شیرین و مواجهه ی این دو نوجوان را معنی دار می کند. در نهایت، در جایی از داستان ما به گونه ای حس می کنیم که هیچ چیز عوض نشده، اما هر دو نوجوان به این درک رسیده اند که ناگزیرند شرایطی را که در آن قرار دارند، بپذیرند. چه بسا که پشت ذهن شان دارند تلاش می کنند که رویاهای شان را به فراموشی نسپارند.
/۶٢