آن چهار تا، من یکی
قصههای ما و مامانمان
در این داستان یکی از پنج گربه، همیشه کمتر از همیشه شیر گیرش میاید. چون آن چهارتای دیگر به او مهلت نمیدهند. یک روز که پنجتایی در پارک راه میرفتند شکم این یکی شروع به قار و قور کرد. بقیه رفتند برایش خوراکیهای خوشمزه بیاورند چون آن دور و بر خبری از مادرشان نبود. آن چهارتا با یک عالمه غذا برگشتند و اینبار کسی که از همه بیشتر خورده بود گربۀ یکییکدانۀ قصه بود.
مشخصات کتاب
تصویرگر
:
زهره پریرخ
زبان
:
فارسی
نوع چاپ
:
رنگی
تعداد صفحات
:
٢
نوبت چاپ
:
اول
نوع جلد
:
نرم
شابک
:
٧- ۱۵٢- ٠۱٠- ۶٠٠- ٩٧٨