جیمز و هلوی غولپیکر
James and the giant peach
یک روز کرگدنی از باغوحش فرار میکند و توی خیابان، پدر و مادر جیمز را درسته قورت میدهد. جیمز بیچاره هم مجبور میشود از آن به بعد با عمههای بدجنس و بددهنش زندگی کند. اما روزی پیرمرد مرموزی پاکتی پر از زبانهای تمساح به جیمز میدهد تا بخورد که یکدفعه پاکت از دست جیمز میافتد و زبانها پای درخت هلو، توی خاک فرو میروند. بعد اتفاقهای عجیبی میافتند که زندگی جیمز را از این رو به آن رو میکنند. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
بخشی از کتاب :
«زبان چند تا سوسمار! صد تا زبان باریک و دراز و لیز با چشمهای یک مارمولک مدت بیست شبانه روز توی جمجمهی یک جادوگر آبپز شده! به آنها انگشتهای یک بچهمیمون، خرخرهی یک گراز، منقار یک طوطی سبزرنگ، عصارهی یک جوجهتیغی و سه قاشق ُپرشکر اضافه شده و یک هفتهی دیگر هم جوشیده و بعد بقیهی کار به عهدهی نور ماه گذاشته شده!»
مرد کوچک به جیمز میگوید: «اتفاقات عجیبی در زندگی تو خواهد افتاد، اتفاقات افسانهای و باور نکردنی؛ و دیگر هرگز در زندگیات سختی نخواهی دید.»
٨٢٣
٩٢/
د٢۱٩ج
۱٣٩٠