مرگ بالای درخت سیب
مرگ، بخشي اززندگي هر موجودي است و زندگي، تنها با مرگ معنا مييابد؛ اما هيچيک از ما دوست نداريم بميريم. نويسنده با فراز و فرودهاي داستان رموضوع مرگ براي کودک، باورپذير مي کند
روباهي پير، خود رامالک درخت سيب جلوي لانهاش ميداند و دلش نميخواهد حيوانهاي ديگر از ميوههاي آن استفاده کنند؛اما هنوز زيرک است و چشمهايش تيز و پرقدرتاند. روباه، راسويي جادوگر را بهدام مياندازد و راسو در ازاي آزادياش، به او قول ميدهديک آرزوي روباه را برآورده کند. روباه آرزو ميکند هرکس از درخت سيب بالا برود،به آن بچسبد و نتواند از آن جدا شود. اين جادو را تنها روباه ميتواند باطل کند. خبربهزوديهمهجاميپيچدو ديگر کسي جرأت نزديکشدن به درخت را ندارد.
سالها به خوشي و خرميسپري ميشوند تا روزي روباه با زيرکي کاري ميکند که مرگ به درختبچسبد تا از دستش رها شود. مرگ اسير ميشود و روباه در امان ميماند؛ اما اين پايانماجرا نيست...
۱٣٠
ش۴۱۴م