بازگشت به خانه
..هواپیما از زمین بلند شد و به آسمان رفت، یک دفعه هواپیما شروع کرد به تلپ تلوپ کردن. بنزیناش تمام شدهبود. تنها بود و میترسید. چراغ قوهاش خیلی زود رو به خاموشی رفت. آن بال درفضا یک نفر دیگر هم توی دردسر افتاده بود..»
کتابی از اولیور جفرز است که در استرالیا به دنیا آمده؛ اسباببازیهای پلاستیکی را بسیار دوست داشته و خرس قطبی، حیوان مورد علاقهاش بوده است. هرچند هرگز خرس قطبی را از نزدیک ندیده. او ارتباطات بصری خوانده و داستانهایش را خود تصویرگری میکند.
ماجرا از آنجا آغاز میشود که روزی، روزگاری، پسر کوچولویی که قهرمان داستان ماست، داشت وسایلاش را توی کمد میگذاشت که چشمش به یک هواپیما افتاد. آن را برداشت و از زمین بلند شد و به آسمان رفت... یکدفعه بنزین هواپیما تمام شد و به پت پت افتاد.
پسرک، هواپیما را روی ماه نشاند و به این فکر کرد که باید چه کند؟ او تنهای تنها بود و میترسید. چراغ قوهاش هم هر لحظه کمنورتر میشد.اما آن بالا، توی اسمان، یکی دیگر هم توی دردسر افتاده بود.