دختری که ماه را نوشید!
The girl who drank the moon
کتاب دختری که ماه را نوشید، رمانی نوشته ی کلی بارن هیل است که نخستین بار در سال 2016 منتشر شد. مردم شهر هر سال، کودکی را به عنوان پیشکش به جادوگری تقدیم می کنند که در جنگل زندگی می کند. آن ها امید دارند که این قربانی باعث شود جادوگر کاری به کارشان نداشته باشد. اما زان، جادوگر درون جنگل، بسیار مهربان است. زان این بچه ها را از جنگل نجات می دهد، آن ها را به خانواده های خوش قلبی می بخشد که در آن سوی جنگل زندگی می کنند و در طول مسیر، گرسنگی آن ها را با نور ستاره ها رفع می کند. اما یک سال، زان به جای نور ستاره به بچه ای نور ماه می دهد؛ اتفاقی که باعث می گردد آن بچه از قدرت جادویی خارق العاده ای برخوردار شود. زان تصمیم می گیرد که این بچه را، که نامش را لونا گذاشته، مثل بچه ی خودش بزرگ کند. با نزدیک شدن به تولد سیزده سالگی لونا، قدرت های جادویی او با عواقبی بسیار خطرناک خود را نشان می دهند.
این اثر جزو لیست پرفروش ترین های نیویورک تایمزبوده است.
برنده ی جایزه ی نیوبری سال 2017
ماجرا از روزی شروع میشود که زان بهجای نور ستاره، نور ماه را به نوزادی میخوراند. زان بهخوبی میداند که نباید قدرت جادویی ماه را دستکم بگیرد و نوزاد را به حال خود رها کند؛ پس چارهای میاندیشد تا نوزاد با قدرتی که دارد، به خودش و دیگران آسیب نرساند. اما چگونه میتوان مانع قدرت ماه شد؟ (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
بخشی از اثر:
"بله.
یه جادوگر تو جنگله. همیشه یه جادوگر بوده.
میشه یهبار هم که شده دست از شلوغبازی برداری؟ وای خدایا! تا حالا بچهای به این سرتقی ندیده بودم.
نه عزیز دلم، تا حالا ندیدمش. هیچکس ندیدتش. خیلی ساله. ما یه کارایی میکنیم تا هیچوقت مجبور نشیم ببینیمش.
کارای وحشتناک.
مجبورم نکن بگم. تو که خودت میدونی.
نمیتونم عزیزم. هشیکی نمیدونه اون چرا بچهها رو میخواد. نمیدونم چرا همیشه اصرار داره کوچیکترین عضو ما رو ببره. نمیشه راحت ازش بپرسیم. کسی تا حالا اونو ندیده. ما میخوایم خیالمون راحت باشه که هیچوقت هم نمیبینیمش.
معلومه که وجود داره. این چه سوالیه! یه نگاه به جنگل بنداز! خیلی خطرناکه! دودهای سمی، چاهها، آتشفشانهای جوشان و هزارتا خطر دیگه هر طرفش هست. فکر میکنی اینا اتفاقیه؟ نه! همهی اینا به خاطر جادوگره و اگه به چیزی که میخواد عمل نکنیم، میدونی باهامون چیکار میکنه؟ ..."
.
.
.
«هیشکی نمی دونه اون چرا بچه ها رو می خواد. نمی دونم چرا همیشه اصرار داره کوچیکترین عضو ما رو ببره. نمی شه راحت ازش بپرسیم. کسی تا حالا اونو ندیده. ما می خوایم خیالمون راحت باشه که هیچ وقت هم نمی بینیمش. »
.
.
«معلومه که وجود داره. این چه سوالیه! یه نگاه به جنگل بنداز! خیلی خطرناکه! دودهای سمی، چاه ها، آتشفشان های جوشان و هزارتا خطر دیگه هر طرفش هست. فکر می کنی اینا اتفاقیه؟ نه! همه ی اینا به خاطر جادوگره و اگه به چیزی که می خواد عمل نکنیم، می دونی باهامون چی کار می کنه؟ »
.
.
« هرچیزی که می بینی، توی فرآیند ساخته شدن یا از بین رفتن یا مردن یا زندگی کردنه. همه چیز توی حالتی از تغییر قرار داره. »
۶/