شاید عروس دریایی
سوزی و بهترین دوستش فرنی با همدیگر مشکل پیدا میکنند. فرنی در تعطیلات تابستان به استرالیا میرود و متاسفانه در دریا غرق میشود .
مرگ ناگهانی فرنی، سوزی را افسرده میکند. او با خود فکر میکند که شاید عروسهای دریایی و نیش زهرآلودشان باعث مرگ فرنی شده باشد.
او پروژهی علمی مدرسه را دربارهی این حیوانات بدست میآورد. در نهایت سوزی به تدریج با سوگ از دست دادن دوستش کنار میآید و احساس بهتری پیدا میکند
" کاش همدیگر را میدیدیم و میتوانستیم راجع به نیش و زهر و آغاز و پایان و همهی موجوداتی که دیگران آنها را درک نمیکنند صحبت کنیم..."
ذهن "سوزی" پر از سواله و با تمام وجود تلاش میکنه تا بفهمه چرا بهترین و صمیمیترین دوستش "فرنی"، در دریا غرق شد؛
آخه فرنی شناگر ماهری بود،
آخه دقیقن در زمان غرق شدنِ فرنی، اونها با هم قهر بودن،
و آخه سوزی هنوز منتظره تا حرفهاش رو به فرنی بزنه و با هم آشتی کنن...
سوالهای سوزی در نهایت اون رو به حقیقتی میرسونه که زندگیش رو برای همیشه تغییر میده