من یکی، آن چهارتا
قصههای ما و مامانمان
یک روز مادر پنجتا بچه گربه آنها را گذاشته بود بالای دیوار و رفته بود تا دنبال غذا بگردد. یکی از این پنجتا سُر میخورد و پایین میفتد. حالا باید صبر کند تا مادر از راه برسد و دور حیاط بچرخد و او را نجات دهد. تازه ممکن است ناراحت هم بشود. اما انگار یک طناب از بالا آویزان شده است. آن چهارتا هستند که دم همدیگر را گرفتهاند تا او را نجات دهند. حالا اگر مادر برسد دیگر ناراحت نمیشود. حالا باز هم پنجتایی کنار هم روی دیوار نشستهاند.
مشخصات کتاب
تصویرگر
:
زهره پریرخ
زبان
:
فارسی
قطع
:
خشتی
نوع چاپ
:
رنگی
نوبت چاپ
:
اول
نوع جلد
:
نرم
شابک
:
۴- ۱۵٣- ٠۱٠- ۶٠٠ -٩٧٨