خیابان جیغ، آتش اژدها
وقتی لوک واتسون برای اولین بار به گرگ تبدیل شد، زندگیاش از این رو به آن رو شد. بهخصوص وقتی خانوادهاش را به زور به خانهی جدیدی در خیابان جیغ منتقل کردند. این محلهی امن که با جادو قفل شده بود یکی از شهرهایی بود که ا.ا.م.غ.ع (انجمن اسکان موجودات غیر عادی) خونآشامها، جادوگرها، زامبیها و بقیهی موجودات عجیب را به آنجا میبرد.
لوک خیلی زود با رسوس (خونآشام تقلّبی همسایهی بغلی) و کلئو فار (دخترک مومیایی خیابان جیغ) دوست شد اما پدر و مادرش هنوز وحشتزده بودند. برای همین هم لوک تصمیم گرفت با کمک دوستان جدیدش شش یادگاری را که پدران بنیانگذارِ انجمن، از خود به جای گذاشته بودند، پیدا کند. با کنار هم گذاشتن نیروی آنها، لوک میتوانست دروازهی برگشت به خانه را باز کند، هر چند گشودن چنین دروازهای خلاف قانون بود. وقتی لوک بالاخره موفق شد، خانوادهاش متوجه شدند که او از بودن در خیابان جیغ خیلی خوشحال است برای همین تصمیم گرفتند همانجا بمانند.
اما دروازه از دو طرف باز مانده بود. شهردار حریص خیابان جیغ، آقای اتو اسنیر، از افراد معمولی دنیای قبلی لوک پول میگرفت تا بتوانند نمایشی را ببینند که او آن را «بزرگترین نمایش اعجوبههای جهان» مینامید. خیابان جیغ خیلی زود پر از گردشگرانی شد که زندگی را برای ساکنان شهر عذابآور کرده بودند.
این موضوع باعث شد تا لوک، رسوس و کلئو رهسپار ماجرای دیگری شوند؛ ردّ پدران بنیانگذار را بگیرند و یادگارها را یکی یکی به آنها پس بدهند تا دروازه بسته شود و دوستان و همسایهها نجات پیدا کنند. وقتی پنج یادگار را برگرداندند، به نظر میرسید همهچیز روبهراه است تا اینکه دروازهی غیر قانونی کشف شد و اَکرید بِلچِر، رئیس نفرتانگیز ا.ا.م.غ.ع که یک جانور باتلاق بود، هر سه نفر آنها را دستگیر کرد.
شابک دوره:
٠- ٢۴٣ ٢٩۶- ۶٠٠- ٩٧٨
٩۱۴/