تمساح غول پیکر
رمان کودک
در بزرگترین و گلآلودترین رودخانهی آفریقا، دو تمساح سرهایشان را از آب بیرون آورده بودند. یکی از آن دو غولپیکر بود؛ امّا آن یکی زیاد بزرگ نبود.
تمساح غولپیکر پرسید: «میدانی امروز دلم میخواهد ناهار چی بخورم؟»
آن یکی که زیاد بزرگ نبود، گفت: «نه؛ دلت میخواهد چی بخوری؟»
تمساح غولپیکر خندید و با این کار صدها دندان سفید و تیزش را نشان داد و گفت: «برای ناهار امروز، دلم میخواهد یک بچّهی چرب و چیلی و آبدار بخورم.»
پشت جلد:
تمساح غولپیکر شکموترین جانور در سرتاسر جنگل است که عاشق خوردن بچههاست! او از آن خالیبندهای نابکار است که خیال میکند با نقشههای پنهانی و کلکهای زیرکانهاش، راست راستی هوش سرشاری دارد. اما او به اندازهی دیگر حیوانات جنگل، باهوش نیست. آنها تصمیم دارند کلکها او را نقش بر آب کنند و به او درسی بدهند که هیچ وقت از یادش نرود.
۱٣٠