بررسی روانشناختی تأثیر قصههای قرآن در تربیت دینی کودکان
مقدمه
«هنر، مقولهاي است كه از آغاز آفرينش تاكنون پا به پاي آدمي پيش رفته و پيشرفت كرده است. براي حوزههاي معرفت بشري همچون فلسفه، رياضيات و علم، ميتوان سرآغاز و سرگذشتي نوشت. هنر، اما حياتي بيآغاز و سرگذشتي نانوشتني دارد. در باب هنر فراوان گفتهاند و بسيار نگاشتهاند؛ اما هر چه گفتهاند، جملگي در واقع تاريخي از تجليات هنر آدمي است و از حقيقت حضور هنر در زواياي بشري چندان كه بايد پرده برنگرفتهاند، كه: كس نگشود و نگشايد اين معما را.
باري، اين حضور پنهان و بيبديل را تنها در يك جاي ميتوان سراغ گرفت: حوزه دين و تجربه (تعاليبخش روح آدمي). دين از ديرينههاي تاريخ تاكنون، همگام با هنر، و حتي بسي ژرفتر، هزار توي حيات و هستي بشر را درنورديده، روح آدمي را صفا و صيقل بخشيده، راه ناهموار زندگاني را هموار كرده و ديد آدمي را از زمينِ خاكي به فراسوي هستي كشانده است. در طول تاريخ، اين دو مقوله به راستي آنچنان درهم تنيدهاند كه بازشناسي و بازشناسي آنها از يكديگر ناممكن مينمايد آنها از ناممكن مينمايد.) شايد اين پيوند و پيوستگي از آنروست كه دين و هنر، هر دو، ريشه در پنهان جان و مايه در عمق هستي انسان و جهان دارند و با گوش دل ميتوان راز «فطرهالله التي فطرالناس عليها» را از آنها باز شنيد. بنابراين همچنان كه دين، مقدس است و متعالي، هنر نيز ريشه در قداستها و تعاليجوييهاي انسان دارد و به همانسان كه «ديانت» بدون دستگيري پيامبران به كژي و كاستي ميگرايد، «هنرمندي» نيز بيرهنمود خداي هنر و هستي به بيراهه ميرود. از اينجاست كه بايد پيوند دو سويه دين و هنر را، همچون هميشهي تاريخ، پاسداشت و در عصر تباهي و بيپناهي انسان، در پناه آن آسوده و به بلنداي كمال انسان راه جست.
از سوي ديگر، ادبيات و هنرهاي ادبي از ديرباز يكي از مهمترين و متداولترين شاخههاي هنر به شمار ميآمدهاند و حتي با ظهور هنرهاي جديد، هنوز هم از رواج و رونق نيفتادهاند. حتي ميتوان گفت كه سينما، تئاتر و تلويزيون نه تنها با ادبيات سر ستيز نگذاشتهاند، بلكه انواع فنون ادبي را به نيكوترين شكل به خدمت گرفتهاند. امروزه هنرپژوهان به درستي بر اين عقيدهاند كه رسانهها و هنرهاي ياد شده تنها بر بستر پُر فيض ادب به شكوفايي و بالندگي ميرسند و بدون، بار و بري ندارند. بيدليل نيست كه آثار بزرگ نمايشي و سينمايي در جهان غالباً بر متون استوار ادبي شكل گرفته است و بسياري بر اين باورند كه وضعيت ناهنجار هنرهاي نمايشي در ايران بيشتر به ضعف مايههاي داستاني و قصهنويسي بازميگردد.
از همينجا ميتوان اهميت داستاننويسي و قصهپردازي را بازشناخت. هر چند داستان و رمان، در مفهوم جديد آن، تاريخي بس كوتاه دارد، اما پيشينه قصه و قصهگويي، در معناي وسيع آن، در درازاي ديرين تاريخ ناپيداست و به درستي نميتوان گفت كه نخستين قصه را چه كسي پرداخته است. »
عمر قصه و قصهگويي به اندازه عمر پيدايش زبان و گويايي انسان است. شرح جنگها و تكاپوهاي پدران، قصههاي مادران، قصهگوييهاي دربار شاهان، و نقالي افسانهگويان و حكايتپردازان و پردهخوانان نشان ميدهد كه زندگي انسان هيچگاه از «قصه» تهي نبوده است . قصه همواره منعكسكننده ديدگاه انسان درباره جهان و عوامل ناشناخته پيرامون او و وسيله انتقال و آموزش آداب و سنن، اعتقادات و تاريخ يك نسل به نسلهاي ديگر بوده است. انسان به خاطر ويژگيهاي خاص روحياش به قصه علاقه دارد و چه بسا راه و رسم قهرمانان آن را الگوي خود قرار ميدهد . پس با قصه نه تنها ميتوان انسان را با ميراثهاي فرهنگي و آداب جامعه خود و جهان آشنا ساخت و قدرت تفكر او را پرورش داد، بلكه ميتوان زمينه خودسازي و جامعهسازي را در او برانگيخت . محكمترين دليل بر ريشهدار بودن علاقه انسان به قصه، توجه كتابهاي مذهبي و به خصوص قرآن مجيد به قصه است. بسياري از نويسندگان و شاعران و عرفا نيز افكار خود را در قالب قصه بيان كردهاند . اصرار قرآن بر قصهگويي و قصهخواني هر خوانندهاي را به وجد و شگفتي وا ميدارد. انسان از خود ميپرسد كه مگر قصه چيست و چه ميكند كه آفريدگار هستي در آخرين پيام به آفريده خويش اين چنين قصه ميگويد و او را به تأمل در قصهها فرا ميخواند. در واقع، پاسخ اين پرسش را بايد در مفهوم و معناي «قصه» در قرآن و شيوه «شيوه قصهنويسي قرآن» جستجو كرد.
«به جرأت ميتوان گفت كه در ميان اقوام و فرهنگهاي گوناگون، هيچ قالب بياني به قدر قصه نافذ و مؤثر نبوده است. اين تأثير آنگاه كه با بلاغت و اعجاز وحي همراه گشته، بسي افزون شده است. در طول تاريخ دعوت اسلامي، مردم از همين قصههاي قرآني درس گرفتهاند، پيام آموختهاند، ادبياتي مستقل برنهادهاند، و با آنها زيستهاند. در همان آغاز دعوت نيز قصهگويي قرآن از ابزارهاي تبليغي آن بود. به همين دليل كه قصه جايگاهي بلند در تربيت نفوس و تهذيب جانها دارد. »
«ساخت و نظام طبيعي انسان طوري آفريده شده است كه تربيت يا آموزش و پرورش او را در تمام دوران زندگي ضروري مينمايد. عمل سازگاري انسان با محيط (از راه تغيير محيط يا تغيير رفتار خود) از قبل از تولد آغاز و تا آخرين دمِ زندگي ادامه دارد. بنابراين آموزش و پرورش يك امر پيوسته و دايمي است و انسان هرگز از آن بينياز نيست آموزش و پرورش، به شكل غير رسمي، در خانه و اجتماع آزاد و غالباً به وسيلهي والدين و اطرافيان شخص و به صورت رسمي به عهدهي كودكستان، دبستان، دبيرستان و دانشگاه انجام ميگيرد. به عبارت ديگر، هر گاه شخصي را در شرايط معين و خاصي قرار بدهند تا رفتارش را به وضع مطلوب درآورند گوييم: شخص تحت تربيت مستقيم يا عمدي قرار گرفته است، در غير اين صورت گوييم: شخص تحت تربيت غير مستقيم است مثل تربيت از راه كتابهاي غير درسي، روزنامه، بازي، سينما و غيره. هر گاه اين دو روش غير مستقيم را با يكديگر مقايسه كنيم درمييابيم كه آموزش غيرمستقيم در محيط تأثير بيشتري در تغيير رفتارها دارند. به همين سبب متخصصان تعليم و تربيت دربارهي محيط يا روشها و وسايل تعليم و تربيت غير مستقيم بيشتر به مطالعه پرداختهاند و مربيان را عموماً به آماده ساختن محيط مناسب غير مستقيم ترغيب ميكنند. از جملهي ابزارهاي آموزش و پرورش غير مستقيم «ادبيات كودكان» است، كه امروزه بيش از هر زمان ديگر مورد توجه مربيان است و كشورهاي معتقد به ارزش انسان و ضرورت تربيت مداوم در طول زندگي انسان به ويژه در دوران كودكي و نوجواني فعاليتهاي چشمگيري در گسترش ادبيات كودكان و نوجوانان دارند.
وجود ميل و نيروي كنجكاوي در كودكان براي كسب تجارب تازه، رهبري و تقويت نيروي انديشه، آشنا ساختن غير مستقيم كودك با دنياي خويش، رشد و گسترش رغبتهاي كودكان، راهنمايي اخلاقي كودكان مواردي هستند كه اهميت بهكارگيري ادبيات كودكان را در تعليم و تربيت آنان بيان ميكنند. » قصههاي قرآن به عنوان يكي از مصاديق هنر و ادبيات كودكان نقش مهمي در تربيت ديني كودكان دارد. با اين بيان كه قصههاي قرآني ميتوانند با القاي غير مستقيم شخصيتهاي مذهبي و ديني را به كودكان معرفي كرده و كودكان را به آنان نزديك كنند، تا از آنان الگو بگيرند و رفتار خود را شكل دهند. بنابراين در اين نوشتار برآنيم تا تأثير قصههاي قرآني را در تربيت كودكان به لحاظ روانشناختي مورد بررسي قرار دهيم.