نابودی کرم ها
کرم سیب و کرم دندان داشتند دعوا می کردند. کرم سیب گفت : غذای من لذیذتره و کرم دندان در جواب او گفت: غذای من از هر نوعی است.
نوشته ی فهیمه سادات هاشمی عضو مکاتبه ای مرکز آفریشنهای ادبی کانون پرروش فکری استان قم
کرم سیب و کرم دندان داشتند دعوا می کردند. کرم سیب گفت : غذای من لذیذتره و کرم دندان در جواب او گفت: غذای من از هر نوعی است.
کرم سیب گفت : تو از من بدبخت تر هستی چون اگر مسواک به تو حمله کند نابود میشوی.
کرم دندان گفت: یک سوال دارم، آیا ما به انسانها ضرر میرسانیم؟
کرم سیب گفت: چرا این سوال را می پرسی؟
کرم دندان گفت : آخه من هر وقت که من لای دندانهای آدمها می روم دادشان به صدا در می آید و گریه می کنند.
واقعا جای ما کرم ها کجاست؟ معلومه همه جا. مخصوصا جاهای شیرین. کرم سیب وقتی دید که هر دوی آنها شغلشان یکی است با کرم سیب دوست شد و گفت: حالا بیا با هم دوست باشیم تا دو تایی انسانها را نابود کنیم.
آنها تصمیم گرفتند یک روز درون دندان انسانها بروند و یک روز به درون سیب بروند. وقتی به دهان انسان وارد شدند با خمیردندان و مسواک روبه رو شدند و با آنها مبارزه کردند و شکست خوردند.