کفش های پاره

زیر رده : داستان کوتاه
گونه : واقعی (رئال)
گروه سنی : ۱٠ تا ۱٨ سال به بالا
نویسنده : رادمهر جاهبی

در شهر بزرگ مشهد خانواده ای فقیر زندگی می کردند که یک پسر آنها 71 ساله بود و سربازی می رفت و کفشهای پاره داشت چون
خانواده ی او پولی نداشتند که برایش کفش بگیرند بنابراین...


نوشته ی عضو 14 ساله مرکز آفرینش های ادبی استان سیستان و بلوچستان شهرستان زاهدان

شرح داستان

در شهر بزرگ مشهد خانواده ای فقیر زندگی می کردند که یک پسر آنها 71 ساله بود و سربازی می رفت و کفشهای پاره داشت چون خانواده ی او پولی نداشتند که برایش کفش بگیرند بنابراین او هر روز با کفشهای پاره می رفت سربازی و هر شب خسته کوفته بر می گشت خونه. او خیلی خسته بود و پدر و مادر پیری داشت که به زور خرج و در آمد خودشان را در می آوردند و تقریبا خانه کوچکی داشتند که درآن زندگی می کردند.

پسر بعضی از شب ها که بر می گشت و حوصله داشت می رفت حرم و دعا میکرد؛او از خدا میخواست که پدر و مادر او و خانواده اش را حفظ کند یک روز که او از سربازی با کفشهای پاره برگشت با آنها رفت حرم و آنها را داد دست کفشچی و مثل همیشه رفت دعا کند و بعد برگشت که کفشهایش را بگیرد اما کفشچی به او کفشهای نو داد او اصرار کرد و گفت این کفشهای من نیست اما آن کفشچی اصرار زیادی کرد که این کفشها را بگیرد و او قبول کرد او با خوشحالی رفت تا برگردد به خانه و این خبر خوش را به خانواده بدهد. وقتی رسید خانه خیلی خوشحال بود که قرار است فردا با کفشهای نو به سربازی برود. 

و این را بدانید که امام رضا (ع) و خدا همیشه حواسشان به ما هست و ما را مورد رحمت و لطف خود قرار می دهند و هیچ وقت هیچ بنده ای را ناامید نمی کنند  و امام رضا (ع)در خواست های آن پسر را مستجاب کرد.

مشخصات داستان
سال تولید : ۱٣٩۶
زبان : فارسی