عاشق شدن دختر کورنگ
قسمت پنجم
جمشید در شاهنامه،پسر طهمورث دیو بند،به مدت۷۰۰سال پادشاهی کرد.درابتدای سال های حکومتش کارهای بزرگی انجام داد.اما وقتی غرور و خود بینی او را در برگرفت و در جشن نوروز ادعای خدایی کرد،همه چیز خراب شد.فر ایزدی را از دست داد و ایرانیان که از دست ستم های جمشید به ستوه آمده بودند،به نزد ضحاک رفته و او را به پادشاهی برگزیدند.ضحاک نیز دستور داد که جمشید را دستگیر کنند و سپس اورا به دو نیم کرد و این طور شد که جمشید شاه به دست ضحاک کشته شد.
در این داستان می شنویم که:
دختر زیبا جمشید را دید و دل باخته او شد.او جمشیدرا بیدار کرد و از جمشید پرسید که کیست و از کجا آمده است؟اما جمشید نام خود رانگفت چون می ترسید که شناخته شود.او از دختر درخواست یک اسب و تیر و کمان کرد.دختر کورنگ که دوست داشت بیشتر با جمشید آشنا شود،اسب و تیر و کمانش را در اختیار جمشید قرار داد...