فروزنده خداجو
متولد 1341 است.
تا جایی که یادم هست ، از بچگی می نوشتم . آخر دفتر مشق هایی که دیگر کهنه شده بودند و فقط چند تا ورق داشتند. روی کاغذ های به درد نخور و دست آخر توی یک دفتر جلد نارنجی که سالهاست گم اش کرده ام.
من سومی بودم. سومین فرزند یک خانواده پنج نفری و این شانس را داشتم که بعضی وقتها نوشته هایم را برای بقیه بخوانم. نوشته هایی که بیش تر قصه بودند ، اما گاهی بین آنها چند تایی هم قطعه ی الکی پلکی پیدا می شد.
در پنجمین روز بهار به دنیا آمدم . یک خانواده بهاری داشتم و یک خانواده بهاری دارم. اما تمام این ها دلیل نمی شود که پاییز را دوست نداشته باشم.
می گویند فرزندان بهار خیالباف و شاعر پیشه اند. من خیالباف بودم ، اما هیچ وقت شعری نسرودم. در عوض قصه نوشتم . نوشتم و کتابهای زیادی چاپ کردم. اما هنوز هم قصه های قد و نیم قدی گوشه ی ذهنم جا خوش کرده اند و منتظرند تا آنها را بنویسم.
آخر اینکه ... آن روزها نوشتن برایم معنی دیگری داشت و حالا معنی دیگری. اما این مهم نیست. فقط یک چیز مهم است. اینکه همیشه بنویسم. برای کسانی که دوستشان دارم و کاش آنها هم ، قصه هایم را دوست داشته باشند.
آثار:
منو عجیب و غریب
سبیل آقای اژدها و 6 قصهی دیگر
کبریتی که رئیس آشپزخانه بود و 7 قصهی دیگر
غول ستارهخور و 6 قصهی دیگر
مدادو عنکبوت و 6 قصهی دیگر
ابری که پایین افتاد و 6 قصهی دیگر
دیواری که میترسید و 6 قصهی دیگر