سیاوش
نامه ی نامور
این کتاب با زبانی ساده و به نثر داستان سیاوش که در شاهنامه آمده را بازگو می کند.
این کتاب از مجموعه کتابهای «نامه نامور» است، که بازنویسی داستانهای شاهنامه به نثر روان توسط نویسندگان و تصویرگران مختلف ادبیات کودک و نوجوان کشور می باشد.
یکی باد با تیره گردی سیاه
برآمد بپوشید خورشید و ماه
نیمروز بود. گوشه ای نشسته بودم و آنها را تماشا می کردم. روزها بود که جز این کاری نداشتم. نمی توانستم چشنم از آن دو بردارم و جز صدای آن دو صدای دیگری نمی شنیدم.
روزها بود که در سایه درختی نشسته بود. من نشسته بودم و نه برگی از شاخه می افتاد و نه قاصدی پیغامی می برد.نه توفانی به پا می شد و نه حتی نسیمی می وزید.
نشسته بودم که ناگهان نامم را شنیدم و از جا پریدم.سواری تند و می تاخت و سواری دیگر در پی اش.یکی سوار بر رخش بود و آن یکی سوار بر شبرنگ، یکی مثل تیری از کمان رها شده و آن یکی مثل شاهینی در پرواز. انگار سم اسب هایشان به خاک نمی رسید.آنقدر تند می تاختند که به گردشان هم نمی رسیدم. یکی پهلوان پهلوانان بود و آن یکی فرزند شاه ایران.
۶٢/
س ٢٩٧ص