قلبهای نارنجی
"ساده" فرزند یک خانوادهی متوسط را بازگو میکند که وضع مالی چندان مناسبی ندارند و همه در این زمینه پدر خانواده را مقصر میدانند و فکر میکنند عقل معاش او چندان خوب نیست. اما برای "ساده" که به پدر علاقهی زیادی دارد این مسایل از اهمیت چندانی برخوردار نیست.
"ساده "دختر نوجوانی است که در خانواده ای متوسط زندگی می کند، با پدرش رابطه خوبی دارد.در مدرسه با ورود شاگرد جدید به کلاسشان به اسم آلما، ماجراهایی به وقوع می پیوندد که ساده نیز در ان نقش مهمی را ایفا می کند. ماجرا حول مشکل آلماست و چون ساده از دوستان صمیمی آلما می شود در ختم به خیر شدن ماجرا نقش اساسی دارد. در حین داستان نویسنده ار افراد خانواده ی ساده و الما سخن به میان می آورد و فاصله طبقاتی این دو دختر را به مخاطب اطلاع می دهد. ساده با اینکه پدرش از لحاظ مادی وضعیت خوبی ندارد اما صاحب خانواده ای گرم و مهربان است که حضور مادر بزرگش نیز لطف خاصی به داستان داده اما الما تک فرزند خانواده ای متمول می باشد که با مادرش زندگی میکند و در جستجوی پدر است. و همین،موضوع و ماجرای اصلی این داستان را تشکیل می دهد.
بخشی از اثر:
ناگهان از ذهن ساده گذشت: نکند دارد به او زنگ میزند.
آلما گویان از پلهها بالا رفت. در نیمه باز اتاق آلما را باز کرد. کسی توی اتاق نبود. دری که به ایوان باز میشد، باز مانده بود. حس نگران کنندهای او را جلو راند. از توی ایوان نگاهش به در باز حیاط افتاد.
با بیشترین سرعت عمرش شروع کرد به دویدن. همین که کوچه تمام شد و به خیابان رسید، دید که آلما نیست. نه سمت چپ، نه سمت راست. نیرویش ته کشید. حتی نای ایستادن نداشت. روی زمین نشست و زد زیر گریه....
۶٢/
ق ۴٩٩ ک