پیاده نظام در پیانو
رمان نوجوان امروز
این کتاب از مجموعهی رمان نوجوان امروز انتخاب شده و نوجوانان را به خواندن ترغیب میکند.
رسول بیمعطلی در چاله رفت. مراقب بود لباسش به دیوارهی چاله نگیرد. قسمتی از دیواره تو رفته بود و تاقچهای بود برای گذاشتن چراغ سیار و آچار. هوای چاله خنکتر بود. با چشم کسی که از زبان مدیر دربارهی چاله شنیده بود نگاه کرد. آشکار بود که نمیشد این چاله را با اتاق مدیر که پر از تابلوهای افتخار و لوازمالتحریر طلایی بود مقایسه کرد یا با آن اتاقی که در خانهی وکیل از لای پنجره دیده بود. اینجا نه کاپ و مدالها و خودنویسهای طلایی وجود داشت و نه پردهای حریری و تمیز که با باد ملایم تکان تکان بخورد تا حس خوشایندی به بیننده دست بدهد. اینجا همه چیز سیاه و چرب بود و بوی غلیظ روغن میداد و هرگز قادر نبود روی پاکیزگی ببیند. اصلا پاکیزگی در این مکان که برای تعمیر ماشینهای سنگین بنا شده، آن هم نه ماشینهای سنگین معمولی، که ماشینهای سنگین نظامی، بیمعنا به نظر میرسید. رسول از این دریافت خود افسرده شد. چاله جای مطلوبی نیست و پدرش لابد عمری در چالهها گذرانده. در چالههای تاریک...
۶٢/
پ ۴٣۴ ک