بازار عطاران
"دباغ در بازار عطاران" روایت مردی است که به شغل دباغی به رغم سخت بودنش بسیار علاقهمند است. یکی از معایب این شغل وجود بوی بد دباغخانه است، به طوری که زن و فرزند مرد دباغ همواره از این بوی نامطبوع، که به همراه ورود مرد به خانه ایجاد میشود، در عذاب هستند. روزی همسر دباغ به او میگوید تا هنگام عصر که به خانه بازمیگردد. برای او به خاطر شرکت در جشن عروسی که همان شب برگزار میشده، یک شیشه عطر بخرد. مرد نیز به گفتۀ زن به بازار عطاران پا گذاشته اما همان لحظه حالش دگرگون میشود، تا جایی که به حال مرگ میافتد. برادر مرد که از بدحالی برادرش مطلع میشود نزد وی آمده و کمی از سرگین سگ را نزدیک بینیاش میبرد. در همان لحظه حال مرد دباغ بهبود مییابد. این مجموعه حاوی سه داستان بازنویسی شده از "مثنوی معنوی" تحت این عناوین است: دباغ در بازار عطاران؛ مرد گلخوار؛ و درزی زیرک.
۶٢/
ب ۱٣۶الف