صندلی برای یک نفر و نصفی
هوتو گربهای بیخانمان از سیاره ی گربهها مأموریت دارد وارد زندگی استاد شامی شده، او را تنبیه کند. استاد شامی پدر بداخلاقی است که دو فرزند دوقلو به نامهای آیسان و علیسان دارد. هوتو برای اذیت کردن او وارد زندگی آنها میشود، اما پس از آشنایی با آیسان و علیسان ترجیح میدهد در حل مشکلی که در زندگی دارند به آنها کمک کند.
مش میکائیل گفت: «چه بوی کله پاچهای پیچیده تو ماشین؟» و خندید. من هم خندیدم.
گفتم: «زیر پاته مش میکائیل.»
مش میکائیل هل شد و گفت: «اِ حواسم نبود. خوب شد برش نگردوندم.» بعد پرسید: «خودت پختی آقا؟»
خندیدم و گفتم: «از یکه کله پزی خریدیم.»
مش میکائیل پرسید: «»این وقت شب کله پزی بازه؟ نکنه صبح شده خبر ندارم؟»
بلندتر خندیدم و گفتم: «یه دوست خوب دارم که...» توی آینه هوتو را نگاه کردم و ادامه دادم: «این وقت شب یه کله پز رو مجبور کرده به خاطر من دکان شو باز کنه.»
مش میکائیل خندید و گفت: «کاش من هم یه دوست این طوری داشتم.»
نیم ساعت بعد او را جلوی خانه اش پیاده کردم. کمی که رفت، صدایش زدم.
ـ مش میکائیل!
برگشت و آمد طرف ماشین، سرش را آورد جلوی پنجره. گفت: «برگرد و مستقیم برو. سر چهارراه بپیچ به طرف راست و... .»
حرفش را قطع کردم و گفتم: «راه رو بلدم مش میکائیل.»
خم شدم و ظرف کله پاچه را برداشتم.
این رو ببر، با خونواده میل بفرمایین.
مش میکائیل عقب عقب رفت و دستش را تکان داد.
ـ نه آقا مهندس، نه اوستا. شرمنده نکن. شام حتماً حاضره.
ض ٧۱۶ ر