ازدواج مادرم و بدبختی های دیگر

My mother got married : and other disasters

«چند هفته پس از جدا شدن مادر و پدرم، مادر با بن آشنا شد. شاید هیچ کس را نتوانید پیدا کنید که به اندازه ی بن روسو با پدرم فرق داشته باشد. سر و وضعش مثل یکی از آن آدم های عشق طبیعت است و پدرم از آن مردهای اهل کت و شلوار و کراوات است. همسر بن سال ها پیش فوت کرده و او با دو فرزند خود زندگی می کند. توماس پنج ساله و لیدیای چهارده ساله. حالا یکسال از آشنایی مادرم و بن می گذرد و آن ها می خواهند با هم ازدواج کنند. »

شرح کتاب

«ازدواج مادرم و بدبختی های دیگر» دنباله داستان «از من نخواهید لبخند بزنم» داستانی است طنز که زندگی چارلی پسر ۱۱ ساله ای که  مادرش پس از جدایی از پدرش، می خواهد ازدواج کند. چارلی فکر می کند با وارد شدن این سه عضو جدید به خانواده شان، زندگی اش تبدیل به یک فاجعه می شود. مادر با بن ازدواج می کند و«فاجعه» رخ می دهد، ولی با گذشت زمان و آهسته آهسته، نظر چارلی عوض می شود.

باربارا پارک ر این داستان شرایط جدیدی را که چارلی با وارد شدن اعضای جدید با آن مواجه است و راهکارهایی که برای رهایی و کنار آمدن با این رویدادها برمی گزیند در قالب طنز آورده است.



  • «ازدواج مادرم و بدبختی های دیگر» دنباله داستان «از من نخواهید لبخند بزنم» داستانی است طنز که زندگی چارلی پسر ۱۱ ساله ای که  مادرش پس از جدایی از پدرش، می خواهد ازدواج کند. چارلی فکر می کند با وارد شدن این سه عضو جدید به خانواده شان، زندگی اش تبدیل به یک فاجعه می شود. مادر با بن ازدواج می کند و«فاجعه» رخ می دهد، ولی با گذشت زمان و آهسته آهسته، نظر چارلی عوض می شود.
    نویسنده این داستان شرایط جدیدی را که چارلی با وارد شدن اعضای جدید با آن مواجه است و راهکارهایی که برای رهایی و کنار آمدن با این رویدادها برمی گزیند در قالب طنز آورده است.

بخشی از اثر:

« من گاهی معنای کلمه ها را توی لغت نامه پیدا می کنم، مثل طلاق، کلماتی که روی زندگی ام تاثیر می گذارند. «نا» را توی لغت نامه پیدا کردم. آن «نا» یی که وقتی مادرتان دوباره ازدواج می کند به اول اسم پدر و خواهر و برادر جدیدتان می چسبد. توی لغت نامه نوشته بود: «نا، پیشوندی که کلمات را منفی می کند. نسبت خویشاوندی ای که با ازدواج مجدد برقرار می شود.» بیایید رو راست باشیم. وقتی قرار است کل زندگی ات بوی «نا» بگیرد، نمی روی دم در برای استقبال.»

.

.

.

«چرا نمی نویسند که ناپدری واقعا چه معنایی دارد. چرا نمی نویسند که معنی اش کنار ایستادن و نگاه کردن به مردی است که پدرت نیست و دست مادرت را در دست گرفته. چرا نمی نویسند نا برادری یعنی کنار ایستادن و راه دادن به یک بچه کوچولو که تاتی تاتی می رود و روی صندلی کنار مادرتان می نشیند تا او برایش کلاه کاغذی درست کند. چرا نمی نویسند که نا خواهری یعنی کنار ایستادن و لال شدن جلوی دختر نوجوانی که جای مورد علاقه ات را پای تلویزیون اشغال کرده و حالا تو مجبوری روی صندلی گوشه ی اتاق بنشینی و از آن جا تلویزیون نگاه کنی. موضوع این نیست که من از خانواده ی روسو متنفر باشم. اگر وضعیت فرق می کرد، ممکن بود حتی کم کم از توماس خوشم بیاید. اما من که فرش قرمز با نوشته ی « خوش آمدید» جلوی در خانه ام پهن نکرده بودم و دعوتشان نکرده بودم به زندگی ام وارد شوند.»

مشخصات کتاب
مدت زمان اثر :