لبخند ژوزفین
«لبخند ژوزفین» نوشته کلود هلفت، نویسنده فرانسوی ادبیات کودک و نوجوان است. این کتاب دفتر خاطرات خیالی لئونتا در سال ۱۸۰۴ است و نویسنده در چارچوب آن به زندگی ژوزفین همسر ناپلئون نگاهی روایی دارد.
در بریدهای از کتاب میخوانیم:
در برگشتن از گردش، کنستان در ساحل منتظر ما بود.
- والاحضرتا، شاهزادهخانمها، پولین و کارولین، رسیدهاند.
خواهران ناپلئون آنجا بودند!
مبلهای سالن سرجایشان برگشته بودند و دو خواهر روی صندلیهایی که تکیهگاه آرنجشان به شکل سر قو بود، نشسته بودند. وقتی ژوزفین وارد شد، آنها از جایشان بلند نشدند؛ پیدا بود از اینکه شخص امپراتریس از آنها استقبال نکرده است، ناراضی بودند و آن را اهانت تلقی کرده بودند.
کارولین خاطرنشان کرد: «ما از پاریس میآییم. عمه ژوزفین، تو ما را دعوت کرده بودی؟»
لحن صدایش خشن بود. چشمانش که از چشمان امپراتور پررنگتر بودند، همانقدر نافذ بودند، اما اکنون خشگمین مینمودند. او در صندلی فرورفت. روی تکیهگاه آرنج، ضربههایی میزد یا با حرکاتی نامنظم انگشترهایش را میچرخاند.
با وجود لباسِ سر تا پا برودریدوزیشدهاش با نقره و گردنبندهای پرزرق و برقش، من او را در کسوت شاهزادهخانمها نمیدیدم. آیا مرسوم است که بعدازظهرها اینهمه یاقوت به خود آویزان کنند؟
پولین اضافه کرد: «ما را دعوت کردهاند و ما سر وقت رسیدهایم.»
پولین راضی نبود، اما درخشش چشمان بنفش او از لابلای مژههای بلندش، زود آرام گرفت. به یکی از آجودانهای همراهش خندید. آجودان، زیرِ پاهای کوچک بدون کفش او کوسنی گذاشت. حالت جذابِ خم شدن مختصری که به بدن خود داده بود، گردن بسیار سفیدش را بلندتر میکرد. گلویش را زیر توری لباسش میدیدم. پارچهی ظریف و سبکی را کمی از روی قوزکهای بسیار ظریفش و نرمهی ساق پاهایش که از آن بینقص تر ندیده بودم، بالا زده بود.
٩۱۴/